سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

مشخصات بلاگ

هر پدیده ای در این عالم سویه ای دارد و همه ی پدیده های عالم جز در دو دسته نمی گنجند: یا درست به سمت هدف «می سویند» و یا با زاویه ای کم یا زیاد، لاجرم به سمت آن «نمی سویند».
از میان پدیده های عالم، برخی را من حساسترم. این جا، رصدخانه ی سویه یابی های سینمایی و غیرسینمایی من...

طبقه بندی موضوعی

نشئه حیوانی

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ

یک چیزی وجود دارد به اسم "کار کردن"

یک چیزی هم وجود دارد تحت عنوان " حس کار کردن"

چون هر دو مورد حس مفید بودن آدم را ارضا می کند (یکی به طور صادق و دیگری به شکل کاذب) و برخی مدل هایشان هم خیلی شلوغ پلوغند، آدم کمتر متوجه می شود که واقعا دارد چه کار می کند؛ آیا دارد کار می کند یا فقط فکر می کند که دارد کار می کند... گاهی واقعا نداری کار می کنی ولی چون هی می آیی و می روی و حرف می زنی، امر برت مشتبه می شود که داری کار می کنی... عموما تشخیصش هم سخت است.

حالا یک چیزی وجود دارد به اسم "کار خودجوش"

یک چیزی دیگری هم هست تحت عنوان "کار گروهی"

اتصال نامرئی میان این دو وجود دارد که اگر کسی نتواند بر آن اتصال واقف شود و فائق آید و بر آن حیطه حکمرانی کند، مفهوم کار خلاقه و دغدغه مند و نو کلا می رود هوا؛ باید بتوانی در آن چیزی که هدفت است، تمرکزها را جمع کنی و دقت ها را جلب کنی و اشتیاق ها را فعال کنی و گروه را با محوریت آن هدف و کار به هم وابسته کنی وگرنه همیشه در آن دوگانه ی کار تنهایی اما مفید و نتیجه دار یا کار گروهی اما ریسکی و خطرناک باقی خواهی ماند.


از طرف دیگر یک چیزی هست به اسم "قانع شدن"

و یک چیز دیگری که به آن می گویند "عادت کردن"

آدم های معمولی و میان-مایه مثل ما، یک غایات معدود و محدودی دارند که اغلب به خیلی کوچکتر و کمتر از آنی که در سر می پرورانده اند هم، نهایتا اکتفا خواهند کرد. اینان، طوری زیر ملحفه های خواب آلوده ی روزمرگی و عادت دراز می کشند که به سقف کوتاه بالاسرشان که به اندازه لحد از صورت شان فاصله دارد، برخورد نکند؛ اگرچه گهگاهی از این پهلو به آن پهلو می شوند که باورشان شود، زنده اند.


دو تا چیز می ماند که یکی را گفته اند "بلندپروازی"

دیگری را اعتبار کرده اند به "برنامه ریزی"

یک مرغ در قفس زاده شده ی پرکنده که قصد قاف کند و هی بگوید "نیگا اون عقابه...!" آخرش همان موجود درازکش زیر لحد است. بنده مکلفم ابتدائاً به نظافت قفسم از فضولات... تازه همین هم که بی برنامه ریزی میسر نیست!


دو واژه هم هست

دومفهوم متصل دردناک...

یکی "انسان" و دیگری "حیوان"؛

سوال این است که آن دوپایی که در مسیر زندگی و کار، حداکثر لطفش این است که از یک نشئه حیوانی به نشئه ی دیگر منتقل شود، از گوسفند به گاو، از گاو به الاغ، از الاغ به کفتار، از کفتار به سگ، از سگ به مار و... چیست؟

  • نگران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی