سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

مشخصات بلاگ

هر پدیده ای در این عالم سویه ای دارد و همه ی پدیده های عالم جز در دو دسته نمی گنجند: یا درست به سمت هدف «می سویند» و یا با زاویه ای کم یا زیاد، لاجرم به سمت آن «نمی سویند».
از میان پدیده های عالم، برخی را من حساسترم. این جا، رصدخانه ی سویه یابی های سینمایی و غیرسینمایی من...

طبقه بندی موضوعی

آیا عشق سیاسی-اجتماعی هم داریم؟

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۲۱ ب.ظ

من معتقدم ما یک عشق بیشتر نداریم. عشق بذاته باید امری بسیط، ازلی-ابدی و واحد باشد اما می‌تواند ظهورات و تجلیات مختلفی داشته باشد و این ظهورات می‌توانند ذومراتب نیز باشند. اگر بنا باشد عشق را تنها در رابطه‌ی رمانتیک جست‌وجو کنیم آن وقت سوال جدی‌تر این است که عشق به فرزند، وطن، طبیعت، گیاهان و حیوانات و امثالهم از کجا می‌آید؟ چرا و چطور کسی نگهبانی از جنگل را به عهده می‌گیرد و حاضر می‌شود برای آن جان خود را نیز بدهد؟

«جان»، طبیعتا بزرگ‌ترین سرمایه‌ی آدمی است و هر کس نزد خود به وضوح درمی‌یابد که سرمایه‌ای والاتر و مهم‌تر از آن ندارد. به‌علاوه، انسان به حکم فطرت هر چیزی را که در دایره‌ی «من» قرار بگیرد دوست می‌دارد و هر قدر که هر چیز به محور این «من» نزدیک‌تر باشد، بیشتر نزد او دوست داشته می‌شود. حالا سوال این است که چه چیزی است که موضوعی را مهم‌تر از «من» می‌کند؟ چرا کسی حاضر است برای حکم فردی که نه با او رابطه‌ی فامیلی و خونی دارد و نه در حلقه‌ای حول «من» به شکلی طبیعی، تقربی به محور دارد، جان خویش را بدهد؟ شور و اشتیاق رزمندگان دفاع مقدس چگونه قابل توجیه است و عجیب‌تر از آن وصایای ایشان به تبعیت از کسی که از وی چیزی بیش از یک نام و چند سخنرانی ندارند؟ آیا این همان شکل هیتلری و لنینی و استالینی و چگوارایی و ناپلئونی است که باید آن را با کاریزمای شخصیتی رهبر تحلیل کرد آن طور که از منظر غربی‌ها مطرح است؟ فردی که قدرت روحی خاصی در مطیع کردن افراد دارد با سخنرانی‌ها پرشور و برانگیزاننده، آحاد ملت را تحریک به حضور اجتماعی و سیاسی می‌کند و از آنان اسلحه یا دست‌کم سپری برای مقابله با دشمنان خودش یا در اخلاقی‌ترین حالت، دشمنان ملتش می‌سازد؟ خب به سادگی می‌توان چند تفاوت این دو مدل را مصداقا برشمرد:

1-      تحریک‌شدگان حالت دوم، به سرعت ناامید شده و شور و انگیزه‌شان به سردی گراییده یا به شکلی معکوس در جهت ضد خودش شروع به عمل کردن می‌کند. تاریخ شوروی و آلمان هیتلری پر از این نمونه‌هاست و برای لمس بیشتر این فضا رمان‌های جنگ جهانی اول و دوم خصوصا در این دو جبهه کاملا گویا هستند.

2-      رهبر کاریزماتیک از جنس دوم، هرگز به ضد خودش تبلیغ نمی‌کند و شرایط روحی ناشی از محبوبیت فراگیر در میان مردم، او را به سمت دیکتاتور شدن سوق می‌دهند. این درحالی است که مثلا امام خمینی (ره) صراحتا تاکید می‌کنند که اگر من هم از اسلام دست بردارم، باید کنار گذاشته شوم یا این که مردم مرا کنار خواهند گذاشت.

3-      محور رهبری یک رهبر کاریزماتیک از نوع دوم، خود او و تشخیص‌ها و سلایق فردی‌اش است چنان که در تاریخ شوروی مضبوط است که استالین، شخصا و رأسا در بسیاری از امور جزئی و خرد مدیریتی -همچون سانسور فیلم‌ها و نظارت بر فیلم‌نامه‌ها- ورود می‌کرد و در صورتی که نظرش تحصیل نمی‌شد به سرعت افراد را از کار برکنار و به جوخه‌ی اعدام می‌سپرد و نتیجتا در دستگاه او قانون، هرگز به معنای سلسله مراتب مدیریتی و آیین‌نامه‌های مکتوب جایگاه نیافت و شوروی حتی تا زمان فروپاشی از یک ساخت منظم قدرت برخوردار نشد. حال آن که حضرت امام خود به اصلی‌ترین محور تفاوت ولایت فقیه با دیکتاتوری اشاره کرده‌اند که ولایت فقیه، «ولایت فقه» است. بر هیچ مسلمان شیعه‌ای پوشیده نیست که فقه، یک ضابطه‌ی شخصی نیست که با سلیقه شخصی افراد قابل تعیین باشد؛ تاریخ چندصدساله‌ی فقه شیعی که برخوردار از منابع متقن قرآنی و روایی است از چنان قدرت و ضابطه‌مندی برخوردار است که در طول این سالیان هیچ فقیهی در اصول به خلاف فقهای قبلی، نظری ایراد نکرده است. بنابراین قانونی شفاف –به شفافیت تاریخ فقه شیعی- بر ولی فقیه حکومت می‌کند که قابل نقض و تردید نیست.

4-      ارائه‌ی نظر و عمل برخلاف رأی دیکتاتور، برابر با حذف تلقی می‌شود حال آن که تاریخ سی‌وهفت‌ساله‌ی جمهوری اسلامی نشان داده است که نه تنها نظر کارشناسی برخلاف نظر ولی فقیه محترم شمرده می‌شود بلکه اصولا اجتهاد شیعی معتقد به لزوم مراجعه به تخصص‌های مختلف در زمینه‌های مربوطه است و حتی بسیار پیش آمده که نظر کارشناسان یا والیان امور، اگرچه به غلط برخلاف تشخیص ولی بوده اما نهایتا نظر آنان محقق گشته است و بعضا منجر به نتایج نامطلوبی نیز شده‌اند که از آن جمله می‌توان به پایان جنگ و پذیرش قطعنامه یا مسئله‌ی برجام اشاره نمود.

این فهرست را همچنان در بسیاری موارد خردتر می‌توان ادامه داد اما نویسنده بنا دارد به اهم این اختلافات بپردازد؛ اختلافی که ریشه در خاستگاه کاملا متفاوت دو جهان‌بینی دارد و موضوع اصلی این نوشته است. یک رهبر کاریزماتیک از نوع دوم، با سوءاستفاده از احساسات و افکار عمومی آنان را به بردگی خویش وامی‌دارد و ایشان را در جهت اغراض شخصی و گروهی به کار می‌گیرد. اتفاقی کابوس‌وار که موضوع بسیاری از رمان‌ها و فیلم‌های قرن‌بیستمی است که البته از منظر لیبرال‌های امپریالیست برای رهبران محبوب نظام‌های فاشیستی و سوسیالیستی نوشته و ساخته شده‌اند از جمله 1984 اورول و فارنهایت 451 ری برادبری.

اما امام، طبق تعریف در تاریخ تشیع، فردی است که اساسا به خویش نمی‌خواند بلکه مامور است که مردم را به خدا بخواند. بنابراین او، نه قبله‌ی حاجات و موضع پرستش بلکه واسطه‌ای برای تقرب به حقیقت ازلی و ابدی هستی است و نه تنها مامور به برقرار نظام عدل و قسط در اجتماع است بلکه بناست تا هر فرد بشر را در جانش به سوی حق هدایت کند و اصولا برقراری نظام اجتماعی عادلانه هم مرتبه‌ای است برای نیل به این هدف، چرا که بدون تحقق آرامش و قسط در سطح جامعه، فرصتی برای هدایت افراد به سوی حق دست نخواهد داد. بنابراین امام در ضمیر افراد جا می‌کند و به موجب مودتی که خداوند آن را تضمین کرده، قلوب مردم و حق‌جویان در برابر او خاضع می‌شود و آنان را به تبعیت و اعتماد به رأی او فرامی‌خواند. بدین ترتیب اگرچه امام، واجد رهبری کاریزماتیک است اما تحلیل بعد روحی و شخصیتی او به این حد ختم نمی‌شود بلکه خداوند محبت او را در دل‌های مردمان جا می‌دهد تا به واسطه‌ی او به سوی خودش هدایت گردند. از همین جا جایگاه عشق سیاسی-اجتماعی در آن عشق ازلی و ابدی مشخص می‌گردد. خدا، عین هستی و هستی، عین زیبایی است و زیبایی، خالق عشق است و همه‌ی مخلوقات تجلی این عشقند که اشرف ایشان، نوع بشر است که همواره در جست‌وجوی هرچیزی در کمال آن است و کمال هر عشقی، عشق به خداست.

*****

عقلا، هیچ موضوعی مهم‌تر از «من» نیست و عقل به معنای عقل حسابگر، هیچ چیزی را بر هستی و حیات «من» و هرچیز نزدیک‌تر به حلقه‌ی «من» برنمی‌گزیند و ترجیح نمی‌دهد. اما همین عقل اگر در مصداق، به هستی مطلق هدایت گردد و چیزی را بیابد که نه تنها «من» را از او نمی‌گیرد بلکه بیش از پیش به آن هستی می‌بخشد، مشتاق آن گشته و واله و شیدایش می‌شود. این، همان مقامی است که عقل دیگر در برابر عشق نمی‌ایستد بلکه خود را و عشق را، تجلی وجود واحدی که برابر با هستی مطلق است می‌یابد و نتیجتا حکم او با حکم عشق، و حرکت او با حرکت «من» و تمایلاتش یکی می‌شود. اگر عقل همواره به زنده ماندن حکم می‌کند، همان عقل، در شرایطی حکم به دریدن حجاب جان می‌کند و مشتاق اتحاد با هستی مطلق می‌شود و اگر هم زنده بودن به معنای حیات مادی را برمی‌تابد، نه از سر وابستگی و تعلق بدان، که از سر حکم همان عقل است برای تکامل و رسیدن به نقطه‌ای که پرنده‌ی جان دیگر تاب پر گشودن در قفس ماده را نداشته باشد.

بنابراین عقلانی‌ترین و در عین حال عاشقانه‌ترین کار یک رزمنده، شهادت در راه امام می‌شود و او در عین حال که در حال مبارزه با دشمن وطن است، برای براندازی نظام استکبار جهانی تلاش می‌کند، به رشد خودکفایی در صنایع مختلف کمک می‌کند، برای برتری علمی جامعه درس می‌خواند و... عملا در حال تکاپو برای راضی کردن معشوق حقیقی از خویش و در واقع در حال عبادت اوست که یک تجلی همین عشق را نیز در امامش می‌یابد و به تبع آن هر چیزی که پیوندی با آن حقیقت ازلی بیابد، بسته به میزان پیوندش می‌تواند معشوق انسان واقع گردد. 

نظرات  (۳)

  • یه غریبه از...
  • "تاریخ چندصدساله‌ی فقه شیعی ... فقیهی در اصول به خلاف فقهای قبلی، نظری ایراد نکرده است. بنابراین ... و تردید نیست." دایره این اصول را می شود تعریف کنید؟ مثلا چیزی راجع به مباهته شنیده اید؟ موارد قابل تاملی از فقه شیعی در این چند صد سال وجود دارد که در جامعه مطرح نمی شود. وقتی از اهل فنّش می پرسی می گویند لازم نیست عوام این چیزها را بدانند.
    بگذریم، چند وقت پیش تلویزیون یک فیلم زیرخاکی پخش کرد از ایرانی های مقیم آمریکا که 12 فروردین 58 از ایالتهای مختلف بگمانم به نیویورک رفته بودند و  داشتند به جمهوری اسلامی رای می دانند. پاسخ پیر وجوان و مرد و زن و دکتر و دانشجو و... یک چیز بود: اسلام برای همه زندگیمان کافی است و...کاش می شد آن دانشجوها را امروز پیدا کرد و نظرشان را دوباره پرسید. آیا آنچه ما از اسلام می دانیم برای اداره امور کافی است؟
    اسلام در جایگاه کلیتی از عالم بالا برای همه زندگی ما کافی است، قبول اما ایا آن زمان که انقلاب شد یا حتی حالا بعد از 38 سال این فقها و علما توانسته اند الگوی کاربردی برای حکومت اسلامی و همه متعلقات و .. آن ارائه دهند؟!!
    رفیق (به سبک روسها وگرنه بنده و شما که قطعا رفاقتی نداریم) ما هنوز از سبک زندگی اسلامی مجموعه کاملی نداریم. اقتصاد اسلامی،
    سینمای اسلامی و ... نداریم. شاید بارزترین چیزی که بتوان به آن استناد کرد طب اسلامی باشد. آنهم به لطف امام صادق نه فقهای گرانقدر!
    گاهی وقتها فکر می کنم قطعا افول سریع مسلمانان در عرصه های مختلف پس از غیبت حتما باید از سنتهای الهی باشد. و با این همه ما جای خالی امام را نمی بینیم و فکر می کنیم بدون او می توانیم برای خود کسی بشویم، این ما من هستم، شما هستید و البته در کنار آن فقهای گرانقدر
    پاسخ:
    الان مشکل مباهته چیه؟ به نظر من که قاعده معقولی میاد. یعنی این چیزی که بنده ازش متوجه شدم اصلا چیز فراعقلی و غیرمنطقی نبود. در منظومه تفکر شیعی این قاعده قابل درکه.
    برای جمله «لازم نیست عوام چیزی بدانند» چند حالت متصور است:
    اول این که طرف این را گفته چون راه درست گفتن و استدلال کردن یک قاعده معقول برای عوام را نمی داند، بعد چون خودش بلد نیست طوری بگوید که معقول باشد و حساسیت ایجاد نکند، این را به نفهمی عوام فرافکنی می کند.
    دوم این که طرف بلد است مشکلی هم ندارد اما برخی قواعد فقهی به جهت تاریخی در یک مقطعی توسط مجتهدین مورد استفاده قرار می گیرد و لزومی ندارد آن را جز ثوابت واصول تفکر شیعه بدانیم. چون در موقعیت های دیگر بدون تشریح ظرافت های تاریخی موجب بدفهمی می شود. مثلا در مقطع حمله انگلیس به جنوب ایران، در یکی از شهر های جنوبی، فقیهی فتوا می دهد (ماه مبارک رمضان بوده) که بر هر مرد و جوانی که می تواند اسلحه به دست گیرد، روزه گرفتن حرام است. حالا نگاه کنید به فقه پویای شیعی تا متوجه شوید آن چیزی که قابل درک نیست نه خود قواعد فقهی، بلکه موقعیت و زمان و شرایط است. الان این را بگویید یک عده ای درمیایند که بیا این آخوندها برای پرکردن جیب خودشان و به کشتن دادن مردم، حتی روزه و نماز را هم لغو می کنند!! یعنی زیاد حرف زدن از چیزی که معقول است اما در شرایط خاصی اتفاق افتاده و شما هم که مسلمانی اما استفاده درست از رسانه را بلد نیستی یا هجمه رسانه ای دشمنت بر تو زیاد است طوری که نمی توانی پاسخ سوالات و شبهات را بدهی، بهتر است سکوت کنی و موضوعی را که دلیل خاصی برای گفتنش وجود ندارد، الکی در بوق و کرنا نکنی، آن هم بدون قدرت جا انداختن شرایط و استدلال منطقی اش.
    سوم این که گاهی هم عوام واقعا درک نمیکنند. و این عوم در این جا لزوما مردم عادی نیست. شما ممکن است دکترای تخصصی فلان رشته را داشته باشید یا نه اصلا خودتان یه فقیه عالی قدر باشید اما در برابر عظمت یک مفهوم، عوام به حساب آیید. در این مورد چون خود من هم عوامم سکوت می کنم و شما را ارجاع می دهم به ابتدای وصیت نامه امام خمینی (ره) به پسرش احمد، که او را برحذر می دارد از این که هر چیز را که نمی داند و نمی فهمد انکار کند. در نگاه امام ما در فهم برخی مراتب و مسائل عوامیم و درک نمی کنیم و از جهالت مان، انکارشان می کنیم و این خود به جهل ما دامن می زند.
    بالاخره این هم یک مدل است. عوام بودن فحش نیست در این معنا. فقط باید مراقب بود که به واسطه عوامیت به دام جهل مرکب نیفتاد.


    به نظر من آن ها هم که می گفتند اسلام برای همه زندگی مان کافی است، منظورشان این نبوده که همین مقدار از اسلام که الان در دست ماست کافی است.دست کم دانشگاهی و با سواد می داند و این را تجربه کرده است که اسلام خیلی مانده و از این قرآن بی نهایت خیلی چیزها مانده که برما پوشیده است. بنابراین منظور آن ها احتمالا با شما یکی بوده، آن اسلام حقیقی برای همه قطعا کافی است حتی برای غیر مسلمان، اما این اسلام حقیقی جز از طریق تکامل جامعه و بالا رفتن باور حقیقی مردم به آن و فهم ابعادش تحقق پیدا نمی کند. که می شود همین فرایند ارتقاء فهم عموم از سینمای اسلامی و اقتصاد اسلامی و...

    پ.ن: ما آخر نفهمیدیم با شما رفیقیم؟ نیستیم؟ اصلا شما چی هستید؟ آدمید؟ رباتید؟ من که اصلا حس خوشایندی از این گفتوگو با یک ناشناس ندارم اما برایم هم مهم نیست. ما البته، در حدی که می فهمیم پاسخ می دهیم و خلاف این را بی ادبی می دانم اما خب حس تلخ انسانی ام را از گفت و گو با کسی که صورتش را پوشانده، نمی توانم کتمان کنم.
  • یه غریبه از...
  • این از مزایای رو در رو بحث نکردن است. اگر کسی جلوی من میگفت مباهته معقول است میگفتم ...ولی حالا لبخند میزنم و تایپ میکنم که در مورد مباهته شما را ارجاع میدهم به نظر استاد مطهری در این باب
    وقتی برای بار اول از طلبه ای مباهته را پرسیدم(منابع اینترنتی را باور نکردم) در برابر ابراز تعجب من چنین گفت. دست بر قضا آدمهایی را هم می شناسم که مثلا در لبنان جنگیده اند در قم طلبه بوده و الان اجتهاد میکنند و نظریات و منش شان با آنچه رایج است انقدر تفاوت دارد که من فضول و... اصلا جرات ندارم نزدیکشان بشوم. 
    بگذریم تفاوتها برای اهل فن ور دین انقدر زیاد است و من بواسطه عدم تخصص عوام محسوب میشوم و البته در جایگاه ارائه نظر تخصصی نیستم اما گاهی وقتها عمق اختلاف مثلا امام راحل با هم اتاقیشان از اهالی مکتب خراسان تعجب و تاسفم را در پی دارد. این همه اختلاف اگر غیبت نبود وجود نداشت. گاهی وقتها اختلاف باعث رشد میشود اما این نوع اختلافات...
    پاسخ:
    فکر میکنم برداشت مان از مباهته متفاوت باشد. اگر مباهته را به منای بهتان زدن به دشمن به ناروا می دانید، منم با آن مخالفم و بدان معترض اما اگر مباهته را به معنای مکشوف کردن صفات منفی آدم های بد می دانید برای مبارزه در هنگامی که  دین را با تشر و تهمت مورد حمله قرار داده اند، معقول به نظر می رسد. اگر به آدم خائن بگویی خائن که بهتان نیست؛ کار جالبی هم شاید نباشد اما گاهی ممکن است لازم بشود.

    به نظر من اما اختلاف نظر حتی در وجهه عمیق آن اصلا عجیب نیست. و اسلام به بهترین نحو پذیرای آن است. بعید می دانم ارتباطی با غیبت داشته باشد...
  • یه غریبه از...
  • ...اما ماجرای دوستان نیویورکی از دسته دیگری است. ملت خوش خیالی که فکر میکردند با اجرای اسلام مملکت گلستان میشود. فکر میکردند علما در حوزه از اسلام برای همه وجوه زندگیشان برنامه ها و راهکارها و عملکردها را استخراج کرده اند. اما حداقل تجربه 38 ساله بگمان من بطلان این تفکر ثابت شده است. در خوشبینانه ترین حالت با ترور فیزیکی آدمهایی که باید خوراک فکری را تامین میکردند حذف کردند واین شد که امروز این همه نیاز هست بدون پاسخگویی. اگر رکود دولت کلید سه ساله است رکود حوزه....
    پ.ن شما به حوزه شوروی سابق و روسیه ظاهرا علاقمندید رفیق گفتن از این بابت بود . ما که هیچیم. ضمن آنکه شما را آنقدر باهوش میدانیم و هویتمان تحقیقا لو رفته اما پرهیز از گفتگوی رودر رو بواسطه ترجیح گفتگوی منظم فکری در زمان نوشتن است
    با همه این حرفها و با توجه به همه مشغله هایتان از وقتی که برای مطالعه و پاسخگویی اختصاص دادید سپاسگزارم

    پاسخ:
    خب اگر رفقای نیویورکی این گونه فکر می کردند در اشتباه یا در یک فقدان موضوع تفکری بوده اند. طبعا از همان ابتدا هم اختلافات و مسائل بسیار بود و اگر کسی عمیق می نگریست لازم نبود 38 سال صبر کند تا حس کند یک چیز هایی کم است یا با هم نمی خواند!

    پ.ن: بله علاقمندم ولی دیگه کمونیست که نیستم! :) شما هم بزرگوارید و در حق ما لطف دارید و تنها خواننده این پرت و پلاهای شخصی ما هستید علی الظاهر که نشانه لطف شماست.
    منم البته باهوشم ولی الان امکانات به کار گرفتن هوش واقعا در دسترسم نیست و واقعا نمی دانم غریبه ای که در کلاس کارگردانی با من آشنا شده و وبلاگم را می شناسد و تا کنون این قدر تحفظ به خرج داده واقعا کیست... به هر صورت از این که مهمان این خانه مجازی هستید خوشحال و خرسندم و همیشه پذیرای رفقا هستم و امیدوار به ملاقات رودررو. باشد که امیدمان متحقق گردد :)
    از مباحثه و تضارب آرا لذت می برم. ممنونم از حسن توجه شما
    یاعلی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی