سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

مشخصات بلاگ

هر پدیده ای در این عالم سویه ای دارد و همه ی پدیده های عالم جز در دو دسته نمی گنجند: یا درست به سمت هدف «می سویند» و یا با زاویه ای کم یا زیاد، لاجرم به سمت آن «نمی سویند».
از میان پدیده های عالم، برخی را من حساسترم. این جا، رصدخانه ی سویه یابی های سینمایی و غیرسینمایی من...

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است


«ما می‌خواهیم یک سری سئوال‌هایی در ذهن شما شکل بگیرد و بعد خودتان جوابهای آنها را بیابید. من نمی‌خواهم با فیلم حرفی بزنم. این واقعیتی است که در مقابل شما قرار می‌گیرد و خودتان باید درباره آن نظر بدهید.» درست از همان روز که مانی حقیقی، در نشست خبری برج میلاد، این جملات را بر زبان رانده تا امروز که نوبت به اکران عمومی فیلمش رسیده هنوز کسی پیگیر پاسخ این سؤال‌ها و این مثلا-واقعیت‌ها نشده است و همه و حتی خود کارگردان، «یک پذیرایی ساده» را فیلمی ابهام‌انگیز و تأویل‌پذیر می‌دانند.



سرگردانی و نفی روابط علی چیزی است که کاهانی به شدت در فیلم‌هایش از آن‌ها استفاده می‌کند و این باعث می‌شود که چند ایده به طوری عرضی و موازی در طول فیلم مطرح بشوند که همین عدم طولی بودن ایده‌ی اصلی کار، علاوه بر این که به ایجاد سرگردانی کمک بیشتری می‌کند پیداکردن تم را دشوار می‌سازد. در مجموع در نقد فیم‌های کاهانی به جای تم باید به دنبال هدف گشت. بنابراین باید گفت که ایده‌ی محوری و خط اصلی که در این فیلم دنبال می‌شود، ایجاد انزجار از مذهب با ابزار تمسخر، عرفی کردن، غافلگیری، به نمایش گذاشتن آدمهای نسبی که با معیارهای اصولی مذهبی بد به حساب می‌آیند و با معیارهای تشرعی آن، خوب، نشان دادن بسترهای متناقض نمایی که شخصیت‌هایی با این وجهه در آن شکل گرفته اند و حتی خودشان نیز قادر به تحلیل و درمان تناقض‌هایشان نیستند.

با این نگاه، تحلیل بسیاری از مسائل آسانتر می‌شود، مسائلی مانند این که چرا فیلم در رابطه با نحوه‌ی باردار شدن الهه سکوت می‌کند و از پاسخ دادن به این سوال که آیا نامزد کرده بوده یا نه طفره می‌رود؛ یا این که چرا عطاران به شکلی خیلی بی‌ربط تقریبا یک سکانس کامل را راجع به این که چرا و چگونه به مکه رفته است صحبت می‌کند؛ چرا شوهر الهه ریش گذاشته و چرا مادر الهه کار دامادش را فرهنگی نمی‌داند؛ علت مطرح کردن بحث ماهواره و جمهوری اسلامی چیست و چرا شعار «نه شرقی نه غربی» به شکلی بی شرمانه هدف تمسخر قرار می‌گیرد و بسیاری مسائل دیگر از این دست.

اجتناب از پرداخت شخصیت اصلی در فیلمنامه و تاکید متقابل بر هم‌سطح و هم‌ارز بودن شخصیت‌ها، پرهیز از پرگویی در دادن اطلاعات جزئی در رابطه با نحوه‌ی اجاره دادن خانه، رفت و آمدهای بی هدف در فیلم و تأکید طنزآمیز بر این که خیلی کار مانده و وسایل را باز نکردیم، مبین این نگاه کاهانی است که اساسا در پی ساخت فیلم به معنای کلاسیک آن نیست و نمی‌خواهد که به دنبال تم خاصی برود و خود را درگیر روایت قصه ای سرو ته دار کند بلکه می‌خواهد از روزنه‌ی دوربین ناگفته‌هایش را درددل کند. گرچه صحیح‌تر آن است «دهن‌کجی» را به جای «درددل» بنشانیم چرا که اختصاص یافتن چندسکانس متعدد در ابتدای فیلم به شلوار پاره‌ی عطاران، البته با محوریت همان لفظ زشتی که تا پایان فیلم دست‌مایه‌ی شوخی قرار می‌گیرد، نشان می‌دهد که سنسورهای کاهانی به اتفاقات کنونی سینمای ایران مثلا در رابطه با این‌که چه چیزی سخیف است و چه چیزی نه، حساس است و درست از همان بازیگر-کارگردانی استفاده می‌کند که مدعی است سخافت ویژگی او و افتخار اوست؛ کاهانی با نماهای متعدد بر این موضوع صحه می‌گذارد از جمله نمای شروع که در کلوزآپ شکم عطاران، متوجه می‌شویم که تمام موسیقی که در تیتراژ فیلم شنیده‌ایم، صدای تپیدن دست عطاران بر شکمش بوده است! و این سرآغازی است که فیلم با فریاد بی‌خود و بی‌جهت بودن خود را اعلام می‌کند؛ گرچه این نقد شرم دارد از آن که بیش از این، آن‌چه را برپرده به تصویر می‌آید، به تحلیل بنشیند. 

سه چیزی که در این فیلم از اساس نباید به دنبال آن‌ها گشت، این‌ها هستند: تم، قصه، روابط علی و معلولی؛ هرکدام که به کار گرفته شود، کاهانی را از سبک ابزوردش دور می‌سازد؛ سبکی که به شدت در فیلم بی‌خود و بی‌جهت در آن رشد یافته و به تکامل رسیده است. علی‌الخصوص نفی روند طولی موضوعی است که حتی خود کاهانی نیز در این فیلم آن را افشا می‌کند آن‌جا که احمدی‌فر پانتومیمی را برای عطاران اجرا می‌کند و پس از آن که حدس اشتباه عطاران یعنی «پله‌های ترقی»(اشاره به روند طولی) را نفی می‌کند، اظهار می‌دارد که جواب «خوردن سنگی روی آب به صورت متوالی»(اشاره به عرضی و غیر سببی بودن اتفاقات) بوده است.

همه باید بپذیریم که کاهانی در سینمای خودش و سبکی که لااقل در ایران مخصوص به خود اوست، هربار بهتر از بار قبل عمل کرده و این بدان معنی است که سینمای ایران به کاهانی و امثال او این فرصت را داد که فیلم بسازند و رشد کنند اما افسوس که این فرصت‌دهی برای انقلاب اسلامی بیش از حد گران تمام شد چرا که مدیرانی که بستر این فرصت‌ها را آماده می‌کنند نه سینما را شناخته‌اند و نه انقلاب را و آنان که از این فرصت‌ها استفاده کرده‌اند، مجال یافته‌اند که با سرمایه‌ی مردم و بیت‌المال جمهوری اسلامی از سینمایش تیغی بسازند که بیخ گلوی خودش را بگیرد. یاد جمله‌ی معروفی افتاده‌ام: «باید زمین بدهیم و فرصت بخریم!» تزی که آشنایان با تاریخ انقلاب می‌دانند از آن کیست و این روز‌ها سیاست ‌گذاری فرهنگی ما در خوشبینانه‌ترین حالت چیزی از جنس همین تز است. خاکریزهای فرهنگی را یک‌به‌یک در اختیار کسانی می‌گذاریم که پشت به آن‌ها و روبه زمین خودی به دیواره‌ی خاکریز تکیه می‌زنند، با آرامش برج‌های داخلی را هدف می‌گیرند و البته حاشا که تیرهایشان برای این برج‌ها چیزی بیش‌از سنگ‌پرانی به حساب آید.