سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

مشخصات بلاگ

هر پدیده ای در این عالم سویه ای دارد و همه ی پدیده های عالم جز در دو دسته نمی گنجند: یا درست به سمت هدف «می سویند» و یا با زاویه ای کم یا زیاد، لاجرم به سمت آن «نمی سویند».
از میان پدیده های عالم، برخی را من حساسترم. این جا، رصدخانه ی سویه یابی های سینمایی و غیرسینمایی من...

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

یک چیزی وجود دارد به اسم "کار کردن"

یک چیزی هم وجود دارد تحت عنوان " حس کار کردن"

چون هر دو مورد حس مفید بودن آدم را ارضا می کند (یکی به طور صادق و دیگری به شکل کاذب) و برخی مدل هایشان هم خیلی شلوغ پلوغند، آدم کمتر متوجه می شود که واقعا دارد چه کار می کند؛ آیا دارد کار می کند یا فقط فکر می کند که دارد کار می کند... گاهی واقعا نداری کار می کنی ولی چون هی می آیی و می روی و حرف می زنی، امر برت مشتبه می شود که داری کار می کنی... عموما تشخیصش هم سخت است.

 

 

«خاطره‌نگاری»، «تاریخ شفاهی»، «ادبیات مقاومت»، «روایت زنانه از جنگ»، کلیدواژه‌های نوزاد اما سریع‌البلوغی هستند که این سال‌ها تبدیل به سلسله‌گردانان رساندن قافله‌ی هنر و ادبیات کشور به موج جریان مقاومت مردمی در سطح منطقه و جهان شده‌اند. عباراتی که به واسطه‌ی عطف توجه از دنیای درونی و شخصیِ پرابهام و بی‌هدف و سرگردان شبه‌روشنفکران داخلی، به زندگی و سلوک رزمندگان و شهدا و خانواده‌های ایشان، می‌رود تا مرزهای کشور را درنوردیده و تبدیل به تجربیات عملی موج مجاهدان پیش از ظهور در جای‌جای زمین گردد و ضمنا با خلق جذابیت ریشه‌یافته در حقیقت، ناشرین داخلی را از ورشکستگی اقتصادی و جامعه را از ورشکستگی فرهنگی نجات دهد. اگرچه هنوز ظرفیت این دست کتاب‌ها برای ترجمه و صادرات از سوی نهادهای مسئول شناخته و یا جدی گرفته نشده اما آن چه دست‌کم از وضعیت کشورهای منطقه برمی‌آید نشان می‌‌دهد که سرمایه‌گذاری در بازار جهانی این نوع کتب قطعا با شکست مواجه نخواهد شد. مردانی از جنس «بابانظر» و «نورالدین» و زنانی از جنس «دا» و «دختر شینا»، حقایقی هستند که در ظاهر خاطره‌ای اثرگذار عرضه می‌شوند و در قامت تجربه‌ای شوق‌آفرین و سازمان‌دهنده، خود را تکثیر می‌کنند.

نه آن قدر بزرگم

که کوچک بیابم خودم را

نه آن قدر کوچک

       که خود را بزرگ...

                   گریز از میان مایگی

                       آرزوی بزرگی است؟