سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

مشخصات بلاگ

هر پدیده ای در این عالم سویه ای دارد و همه ی پدیده های عالم جز در دو دسته نمی گنجند: یا درست به سمت هدف «می سویند» و یا با زاویه ای کم یا زیاد، لاجرم به سمت آن «نمی سویند».
از میان پدیده های عالم، برخی را من حساسترم. این جا، رصدخانه ی سویه یابی های سینمایی و غیرسینمایی من...

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرمانگرایی» ثبت شده است

به نظرم وبلاگ‌نویس‌های فعلی، آن مرحله‌ی نوشتن برای مخاطب را رد کرده‌اند و آن‌هایی‌شان که دارند به نوشتن ادامه می‌دهند کسانی هستند که از حس درونی بنویسیم که کسانی بخوانند و نظر دهند، رها شده‌اند. البته نه این که ناظر به هیچ‌کس نوشتن خوب باشد؛ نه؛ دل نوشته که نمی‌نویسیم. بالاخره تحلیل و مطلب را آدم برای ارتباط گرفتن با آدم‌ها می‌نویسد.

خوب است که آدم برای خوانده شدن بنویسد اما خوب‌تر است که در بند آن نباشد که کسی می‌خواند یا نمی‌خواند. من که مُردم از بس دنبال راه‌های معقول و مطلوبم برای اضافه کردن به خوانندگانم گشتم و هیچ وقت هم از این تلاش به امید خدا دست برنمی‌دارم اما خب... نوشته‌هایم تقریبا از حضور مستقیم این خواننده و آن خواننده تهی است.

اگر پیچیده می‌گویم شما این نوشته را رها کن و به این سوال پاسخ بده:

چرا کسی که می‌داند خوانده نمی‌شود، می‌نویسد؟ آن هم با شور و دقت سعی می‌کند نوشته را طوری تنظیم کند که وقتی کسی خواند، حتما یک چیزی دستش را بگیرد؟

به عبارتی چرا برخی از وبلاگ‌نویس‌ها هنوز می‌نویسند و هنوز هم متعهدانه می‌نویسند؟

پاسخ این سوال، یکی از  رموز حضور موفق در شبکه‌های اجتماعی دیگر هم هست... فتامل!



میگفت: مهم اینه که هیچ وقت فکر کردن رو کنار نذاری...

الان که نگاه می کنم انگار کارکرد دانشگاه برای من، چیزی بیش از انتظار دوباره دیدن جنوب نبود. بالاخره آرمانگراترین آدم ها هم گاهی به خود حق می دهند کمی کارکردگرا باشند...


شاید برای حاشیه‌نویسی بر چنین متنی، لازم باشد حاشیه‌نویس، با یک زبان شبه‌علمی تحلیلی که مثلا به قصد دسته‌بندی و طبقه‌بندی انواع طیف‌های حزب‌الهی، کلیدواژه‌هایی مثل «حزب‌الهی پژوهشکده‌ای»، «حزب‌الهی اندیشکده‌ای»، «حزب‌الهی آکادمیک»، «حزب‌الهی هیأتی»، «حزب‌الهی خانگی(اهلی)»، «حزب‌الهی مجازی(آنلاین)»، «حزب‌الهی رسانه‌ای» و امثالهم را راه بیندازد و در تعریف و تشریح و توصیف هریک چند خطی سخن براند و خلقیات و جهت‌گیری‌های هر کدام را برشمارد و رهبران و نام‌آوران هر طیف را نام برده و اندکی در شرح اندیشه‌ی هر کدام قلم‌فرسایی کند و نهایتا هم از باب ثبت در تاریخ، از عاقبت قریب‌الوقوع هر طیف یک پیش‌بینی هوشمندانه به دست دهد که بماند در تاریخ...

شاید اصلا من خودم اگر مریض شوم، به زودی چنین مطلبی بنویسم. از این مطالبی که آدم خودش حس می‌کند مثلا بهزاد نبوی اواخر دهه هفتاد است و دارد تلاش می‌کند در مقام یک تئوریسین، صف‌بندی طیف‌های مختلف جناح سیاسی متعلَقش را مشخص کند!

شاید این، مناسب‌ترین راه باشد که دقیق‌تر متوجه شویم در کدام طیف‌ها «به ضرس قاطع می‌توان گفت که ناامیدی گسترده‌ای به وجود آمده» و کدام طیف‌ها قدرت بیان قاطع پیش‌فرض‌های هرگزاثبات‌نشده را دارند و همیشه حق تعمیم را برای خود محفوظ می‌دارند.


این مدت هر کدام از دوستان که لطف داشته‌اند و کاری پیشنهاد کرده‌اند، آن را رد کرده‌ام. همه کارها خوبند و لازم و ضروری و خیلی‌هاشان در دایره علایق و توانمندی‌های من هم می‌گنجند و من در دایره نیازهایشان اما این روزها عجیب معتقدم که باید کار نویی کرد و از این ساختارها بیرون زد و طرحی جدید در انداخت. سراغ آدم‌ها می‌روم با آن‌ها درباره طرح‌های جدید و کارهایی که می‌شود کرد حرف می‌زنم اکثرا به نوعی محترمانه یا دوستانه افکارم را به چالش می‌کشند یا چون فکر می‌کنند این‌ها کارهای لوکس و دکوری و دست چندمی است، به بهانه‌ای از آن شانه خالی می‌کنند؛ بهترین‌هایشان با تردید و بدون آن که علاقه و انگیزه‌ای داشته باشند و انگار که پیش خودشان گفته باشند حالا این را هم تجربه کنیم ببینیم چه می‌شود، وارد می‌شوند. برخی هم به واسطه جذابیت پای کار هستند ولی خب این ها وقتی مشکلات ظاهر شوند و جذابیت‌های اولیه رنگ ببازند، چیزهای دیگر یادشان می‌رود.