من یکی دوباری، تشییع مردهها شرکت داشته ام. مراسم ویژهای است برای بازگشت به خود... در میان سکوت تو و نالهی آدمها، درک هولناکی حاصل میشود از این که روزی بیبروبرگرد آن بالا خواهی بود، روی شانهها... در این جور مراسم باید فقط به دنبال خودت بگردی و از هر چیزی که تو را مانع رسیدن به این درک است، دوری کنی و یا اگر میتوانی عبور کنی تا تمرکز ذکر، حاصل آید.
من چندین بار، در تشییع خودم شرکت داشتهام. بیش از شمارهی انگشتان دو دست شاید... اگر عامل خودآگاهی، موانع را تشدید نکند و مراسم، سادگی صادقانهاش را حفظ کند، ذکر، بالبدایه حاصل است. نیازی به جان کندن برای تمرکز نیست. شهدا جلوجلو میروند و تو را روی دوششان حمل میکنند و برایت لااله الاالله میخوانند. باید خودت را به ایشان بسپاری؛ که زندهها ، میدانند چه میکنند. تو، مردهای که فکر میکنی داری کار میکنی. تو آن بالایی؛ روی دوش کاروانی از شهدا که برایت دم گرفتهاند و تو، خام، میپنداری که مسئولیتت آن است که پیام شهدا را که «با دستان بسته، دیگر رفتهاند» تا تو «با دستان باز، بمانی»، به گوش مردم برسانی؛ تو که فکر میکنی آرمانگرایی تحسینبرانگیزت، بدخطی و بیهنری شعارنوشتههایت را خواهد پوشاند... تو که فکر میکنی خشم احترامبرانگیزت از غفلت از آرمانها، برای ابرازش به هر شیوه و سبکی، پیش چشمان دریدهی هزاران رسانهی گرگصفت، کافی است... تو که عجب ایمانت به غیب، به دام مادهگراییات انداخته و بی آن که بدانی، بی فهم اندکی از هنر و زیبایی که با شهادت، گره علیالاطلاق خورده است، هر راهی را برای ابراز نظرت مجاز میشماری...
تو! ای پندارهای خام مردهای که تشییعش میکنند تا همین حوالی، در میان ماتریالیسم نقاب زدهی تکبر، به خاکش بسپرند...
با توام! ای من سطحی! با منم! ای توی بی حوصله! میبینم که شهدا دارند آگهی ترحیمت را، آگهی ترحیمم را چاپ میکنند...
*****
من دیگر نمیتوانستم تمرکز کنم. چشمم به شعارنوشتههایی بود که قدم به قدم با جمعیت، پشت سر شهدا متراکمتر میشد و برق بدسلیقگیشان، چشم را از نور شهدا میربود و گوشم به اشعاری معطوف بود که در همهمهی بیکیفیتی بلندگو، نه میشد آن را شنید و نه میشد آن را فهمید. در دوگانهی آزاردهندهی شنیدن و نفهمیدن؛ دیدن و درک نکردن، گم بودم...
پ.ن.1: نشناختید مردم ما را ؛ نشناختید!...
تا دیر نشده تصورتان از واقعیت مردم را با محض واقعیت، تطبیق دهید وگرنه آن استکباری که مخاطب این جمله است از شعبهای از درونتان برخواهد خواست.
ای دریده پوستین یوسفان
گرگ برخیزی از این خواب گران...
پ.ن.2: کسی که به شهدا وصل شد، میفهمد باید با برجام و عاملینش چه کند اما کسی که در حجاب حب و بغض نسبت به چنین مسئلهای مانده باشد، نه تنها به درک مقامات شهدا راهی ندارد بلکه حتی موضعگیری درستی هم در مسائل مستحدثه نخواهد داشت. صدرا بگیرید که اگر صدرا گرفتید، نودهم پیش ماست.
پ.ن.3: شهادت، هنر مردان خداست و هنر شهید، آن است که نظر میکند به وجه الله و وجه الله، امام زمان توست و هیچ بشری را، یارای نظر کردن در وجه الله نیست الا به این که اگر کوه هم هست، در خود مندک شده باشد...