رسول آسمانی، رسول زمینی
یکی از شاخصترین مؤلفههایی که در فضاسازی یک رمان نقش دارد، نحوهی رویکرد مؤلف به شخصیتهای داستانش است. از این رو شاید وجود کاراکترها و تیپهای مشترک و متشابه، فرصت مغتنمی باشد تا به بررسی و مقایسهی فضای دو رمان دفاع مقدس، «نه آبی نه خاکی» نوشتهی علی مؤذنی و «سفر به گرای 270 درجه» نوشتهی احمد دهقان بپردازیم. کاراکتر مشترک این دو رمان، شخصیتی نوجوان به نام «رسول» است که به صورت داوطلبانه به میدان نبرد قدم گذاشته و در واقع بخش مهمی از فضاسازی مثبت و یا منفی جنگ، بر دوش نتیجهای است که از تحول شخصیتی او در دو رمان گرفته میشود.
ورود رسول به جریان داستان رمان نه آبی نه خاکی، ورود سرافرازانهی شخصیتی هدفمند، پردل و شجاع است که میداند برای چه به جبهه آمده و تا پای جان ایستاده است اما معرفیِ رسولِ سفر به گرای 270درجه، اصولا با پرحرفی، کنجکاوی و شیطنت او صورت میگیرد و چنان است که گویی نوجوانی سربههوا و جوزده وارد جایی شده که اصلا مناسب روحیات او نیست و قرار است که به زودی در ترسها و فشارهای جنگ کم بیاورد.
«نمیدانم آن نوجوان چه تأثیری بر من گذاشت که خود را موظف میبینم دربارهاش بنویسم. آیا از تأثیر نگاهش است یا از پناهی که به من آورد؟ پناهی که یک مرد از مردی دیگر میجوید و...»[1]
«از چادر که میروم تو، کسانی که نمیشناسمشان کنجکاو نگاهم میکنند، یکی که جلوی در چادر نشسته و در زیر پیراهنش را میدوزد، لبخندی میزند که به نظرم بیمعنا میآید. خیلی کوچک است. بیشتر از شانزده سال ندارد. صورتش گرد و مهتابیرنگ است... پسرک تند وسایلش را جمع میکند و میآید طرفم و با لبخند قشنگی میگوید:«سلام!» از تندی حرکاتش خندهام میگیرد اما به رو نمیآورم. دست میدهیم...»[2]
هر دو رسول با اصرار وارد جبهه شدهاند اما برخلاف رسول اول که میداند چرا بر بودن در جبهه پافشاری میکند، رسول دوم به همراه مخاطب آرام آرام درمییابد که جبهه جای بچهها و بچگی کردنهایشان نیست.
در حالی که قهرمان رمان نه آبی نه خاکی، سعید، شیفتهی شخصیت رسول میشود و شهادت او یکی از نقاط عطف اثرگذار بر زندگی وی میگردد اما شخصیت اصلی رمان سفر به گرای270درجه، ناصر، مدام درموقعیتهای ناخواستهای مجبور میشود که مراقب رسول باشد، همیشه تلاش دارد تا خود را از زیر بار گوش کردن به پرحرفیهای رسول برهاند و راهی بیابد که شیرینزبانیهای آزاردهندهی او وقتش را هدر ندهد.
«....سالمی و نوجوان شروع کردند به دویدن. فکر میکردم شاید سالمی مخصوصا به او خواهد باخت تا نوجوانی به این سماجت در گروهان بماند، زیرا از چنین سماجتی بوی مردی برمیآمد و دلم میخواست او ببرد اما سالمی خیلی پیش از آن که نوجوان به دیوار رو به رو برسد، دستش را به دیوار زد و درحالی که او برمیگشت، نوجوان هنوز به دیوار نرسیده بود. برای همین بود که حرکت دیگری کرد که فقط از یک مرد برمیخاست. نرسیده به دیوار ایستاد و نیمنگاهی به سالمی که حالا دیگر آرام میدوید، انداخت و از همانجا راهش را کج کرد و رفت. هم سالمی و هم ما احساس میکردیم آن که مسابقه را برده، سالمی نیست، نوجوان است که دارد دور میشود.»
«...از خواب میپرم. صورتم خیس عرق است و مثل بید میلرزم...چشمهایم را دور میگردانم. رسول مثل گربهای بالای سرم نشسته و بروبر نگاهم میکند. درحالی که صدایش از هیجان میلرزد، میگوید:«آقا...آقامهدی میگه زود بیاین کارتون داره...کامیونا اومدن...سه تا اتوبوسم اومده! داریم میریم. داریم از اینجا میریم...» زنگ صداش سوهان بر اعصابم میکشد. میپرسم:«کجاس؟» دستهایش را در هوا تاب میدهد و میگوید:«چی؟ آهان. بیرونن! کامیونا هم اومدن دم چادر تدارکات وایسادن. آقا میرزا و آقا عبدالله هم رفتن وسایلشون رو تحویل بدن. ساکهاشون...» از پرحرفیاش لجم در میآید. بیجهت عصبانی هستم و دهانم تلخ شده. میپرسم:«نمیدونی چی کارم داره؟» میگوید:«فکر کنم میخواد شما هم برید. آخه میدونید چیه...» حرفش را قطع میکنم و میزنم پس شانهاش:«برو بگو دارم میام.»»
ورود مؤذنی به جزئیات در شخصیتپردازی رسول داستانش، صرفا تاحدی است که شجاعت و پایمردی او را تصویر کند و اثرگذاری او بر سعید را تشریح نماید چنان که اصولا معرفی رسول را نیز از همین نقطه شروع میکند. این درحالی است که دهقان، رسولش را با توصیف ترسها و هیجانها هر چه کاملتر تصویر میکند. رسول برادر دو شهید است اما این موضوع هرگز به عنوان محرک حضور او در جنگ مطرح نمیگردد و انگیزههای معنوی یا حتی غیرمعنوی او برای حضور در جبهههای دفاع مقدس، همچون قهرمان و مرادش ناصر، بر خواننده پوشیده میماند. این رسول درست در شب شروع عملیات بالغ میشود تا آن چه که از نگاه نویسنده «مرد شدن» نام دارد در جریان اتفاقی که به زعم مؤلف رمان سفر به گرای270درجه، «حقیقت جنگ» است، در این شخصیت ظهور تام و تمام یابد. لهذا اگرچه شاید بتوان گفت که رسول مسافر به گرای 270درجه نسبت به رسول آسمانی، از نظر فنی شخصیتپردازی کاملتری دارد که البته آن نیز زاییدهی اختلاف سبک نگارشی دو رمان است و نه نزدیکی ویژگیهای او به رسولهای واقعی دفاع مقدس؛ اما نکتهای که باید مد نظر داشت آن است که اثرگذاری رسول نهآبینهخاکی، علیرغم حضور کم و کوتاه وی، بسیار بیشتر بوده و به واقعیت این دست شخصیتها در دفاع مقدس به شدت نزدیکتر است.
«شروع کردم به دویدن. درحالی که فکر میکردم او پانزده ساله نیست؛ منم و من بیست و دوساله نیستم؛ اوست. و او دریایی است که از زمین کنده است و فقط به آسمان راه دارد و گرنه مرا از همه چیز و همه کس غافل نمیکرد.... لب گزیدم و نشستم، و تا او شلیک نکرد و صدای انفجار تانکی از شلیکش برنخاست، جز نام خدا را بر زبان نراندم. وقتی دست گذاشت روی شانهام و گفت:«اخوی، خورد به هدف.» شروع کردم به گریه کردن. و خودم از شکل گریهی خودم تعجب کردم. مثل یک بچه. هقهق میکردم. چنین شکلی از گریه را از خود به یاد ندارم. دست کشید روی موهایم، و این شکل نوازش پدرانه بود. گفت:«آب بدنت را مصرف نکن.» و صورتم را بوسید.»
«یکی آرام تکانم میدهد و صدایم میزند... هنوز منگ خوابم و لحظهای باید فکر کنم تا صدای رسول را بشناسم... صدایش میلرزد. نمیدانم از ترس است یا از سرماست و یا از چیز دیگری... کمکم آرام میشود و من تازه میفهمم که خواب دیده و به دنیای ناشناختهای پا گذاشته و برای اولین بار به بلوغ رسیده...»
در داستان نه آبی نه خاکی، اوج شخصیت رسول با شهادتش اتفاق میافتد و در حالی از داستان خارج میشود که تا آخر زنده میماند نه در قالب خاطره بلکه زنده، به اندازهی یک شهید؛ و تا آخر قهرمانِ قهرمانِ داستان یعنی سعید باقی میماند. رسول، سلوک سعید را به کمالی میرساند که کمی پس از آن شهادت را به استقبالش میفرستد. اما رسول در سفر به گرای 270 درجه، در واقع همان مجموعهی متراکم ترسها و هیجانهای شخصیت اصلی است که به خاطر کمی سن، فرصت بروز مستقیم و بیپروا یافته است. این رسول، کودک تازهبالغی است که در مواجهه با صورت ظاهری مخاطرات یک جنگ واقعی، باید سطحیترین لایهی وجودی خود را شامل احساساتی نظیر ترس، خشونت، شک و... فقط شناسایی نماید و خیلی مانده که بتواند از آن عبور کند. این در حالی است که رسول نهآبینهخاکی، به درجهای از معرفت جهاد دست یافته که در مقام مرادِ شخصیت اصلی داستان قرار میگیرد.
چنین به نظر میرسد که رسولِ سفربهگرای270درجه و اوج و فرودهای به زمین چسبیدهاش، به نوعی نگرش مؤلف را به سلوک رزمندگان در دفاع مقدس نمایندگی میکند؛ گرای 270 درجه جایی است همین اطراف، روی همین زمین؛ اگر از درجهی صفرش شروع کنید تا 270 درجه فقط یک دور ناتمام زدهاید و سیمای خشن و بدوی جنگ را به رسولِ درونتان نشان دادهاید. اما رسول دیگر، جای دیگری است، جایی که دیگر نه آبی است و نه خاکی....
- ۹۱/۰۶/۲۷
من هر دو کتاب رو خوندم،
واقعا تحلیل ظریف و خوبی بود، جالب اینجاست که گفته میشه رمان سفر به گرای 270درجه از کتاب در جبهه غرب خبری نیست گرفته شده ، کتابی در باره جنگ جهانی اول که بالاخره روحی از رزمنده های اون جنگ رو به رزمنده های دفاع مقدس تحمیل کرده