فلسفیدن در سینما
«توانایی حمل مفاهیم فلسفی» به علاوهی «خنثی بودن نسبت به همهی نحلههای فکری-فلسفی» از سینما مدیوم سهلوممتنعی ساخته که همزمان به همان مقدار که میتواند رسانهای بینظیر برای فلسفیدن باشد به همان مقدار هم وصول به حدی که فقط به فلسفهی شخص سازنده سواری دهد و لاغیر، دشوار خواهد بود. در حقیقت حفظ مرزهای التقاط در سینما جز با «لا گفتن» به همهی قصهها، موقعیتهای دراماتیک و کنشها، آنهای بازیگری و میزانسنهایی که دربردارندهی قدری مفاهیم غریبه با تفکر توحیدی هستند، واقعشدنی نیست. حال سؤال آن جاست که چگونه میتوان در پروسهی طاقتفرسا و پیچیدهای چون کارگردانی، همه چیز را در نظر آورد و مراقب همهی جزئیات بود تا کسی یا چیزی از طرحوارهی اصلی بیرون نزند؟
هیچ پاسخی قانعکنندهتر از این نیست که «هنر عرصهی کشاندن امر معقول است به ساحت خیال و بردن خروجی آن به جمال محسوس»[1] و این، محقق شدنی نیست الا زمانی که این فرایند، به «جریان طبیعی هنر در درون هنرمند»[2] مبدل شده باشد به طوری که هنرمند از ادراک به محسوس برسد و نه برعکس. بار مذموم «فیلم سفارشی» نیز به همین برمیگردد که موضوع سفارش برای هنرمند «درونی» نشده و گرنه چه بسیار سفارشهایی که هنرمندانه پرداخت شدهاند چرا که هنرمند قبل از آن که به پایان کار بیندیشد به «از آن خود کردن» مفهوم سفارش شده اندیشیده است. به این معنی «کلیشهای شدن» و «سفارشی شدن» حتی موضوعی فراتر از «تعهد» است. گاهی بشر به مفهومی تقید منطقی و باور استدلالی دارد اما این تنها مرحلهی اول «امر معقول» را تامین میکند و از آن جا تا رسیدن به جمال محسوس کلی راه مانده که جز با درونی کردن اتفاق نمیافتد. به این معنی حتی میتوان گفت گاهی نه هیچ نهاد دولتی که صرفا عقلانیت و دغدغهمندی فرد، او را به خلق اثری سفارش میکند درحالی که نه مقدمات را فراهم آورده و نه فرایند را در خود درونی ساخته است. و بدینگونه است که ما در روزگاری قرار میگیریم که عرصهی هنر، از هنرمندان «متعهد سفارشیساز» آکنده میگردد. نتیجهی تبعی اثر این دست هنرمندان، بیش از آن که به اثرگذاری حسی-عاطفی نزدیک گردد به «نصیحتگری» در لایهی منطقی قرب مییابد. البته باید دانست که سخن در ارزشگذاری بر این واژهها نیست چراکه نگارنده معتقد است جامعه همچنان که گاهی مخاطب حس قرار میگیرد لازم است که گاهی مخاطب منطق و استدلال هم باشد اما این که کدامیک را تاریخ هنر خواهد نامید، جای تأمل است.
نکتهی دیگر آن که این «سفارشی شدن» نتیجهی صرف «هنر دینی» یا «هنر متعهد» هم نیست چنان که این روزها نفسانیت طماع برخی شبههنرمندان شبهروشنفکر داخلی نیز آثار آنان را به «کلیشههای نچسب» آلوده به اغراض بدل کرده است. اما در هر حال سخن از منظر نظری، این است که «سفارش درونی یا بیرونی» چه از سوی تعهدات و تقیدات دینی برای ارضای دغدغهمندی و چه از سوی مطامع جشنوارهای برای کسب پول و شهرت، یا فرایند «درونی شدن» را طی میکند یا نه؛ اگر درونی گردد و مراحل مذکور را طی کند در مورد اول که در جهت کسب رضای الهی به مقام هنر ارتقا یافته و ان شاءالله به اثربخشی حسی نیز منجر خواهد شد و در مورد دوم هم خسران مضاعف است چون اگر چه ممکن است اثربخشی عاطفی را در بخشی از مردم تحصیل کند اما هنرمندانه بودن آن به اندازهی صادقانه بودنش زیر سؤال است.
غرض این که هنرمند را چارهای جز «دیوانه شدن» نیست؛ اما دیوانگیای که پس از مرحلهی تکامل عقل رخ دهد. هنرمند، مسیری را که سایرین از حس به عقل طی میکنند، میرود و بازمیگردد تا از عالم عقل برای اکثریتی که تا آخر عمر فراتر از لایهی حس را نخواهند پویید، تحفهای عقلانی و باب طبع بیاورد.
پس در هر قصهای و هر کنشی و هر آنی، مراتب هنری یک هنرمند در سه مرحلهی مذکور قابل واکاوی است: اول) عمق فکری وی؛ دوم) قدرت خیالپردازی او؛ و سوم) نیروی جمالشناسی حسی. برای مثال اگر در فیلمی، موقعیت «گفتوگوی رودرروی فردی با یک شهید»، قرار است تمهیدی برای نمایش «یقین به غیب» باشد، میتوان هر سه مرحله را در این تمهید واکاوید. گرچه علاوه بر سه مرحلهی مذکور کاهی باید چیزهای دیگری را نیز برای درامپردازی در نظر آورد: چیزهای مهمی چون اولویتمندیهای استراتژیک در چیزهایی که «نباید»، «لزومی ندارد»، «بهتر است» یا «باید» نمایش داده شوند. با این که شخصا معتقدم هنرمند واقعی کسی است که حتی همینها را نیز به قوت نیروی عقل درمییابد اما فعلا قصد باز کردن این بخش را ندارم. فقط به طور خلاصه باید گفت که مثلا در باب «فرهنگ دفاع مقدس»، پرداختن به سوژههای رمانتیک با موضوع روابط میانفردی، دست کم به نظر بنده چندان اولویتمند و استراتژیک نیست. یکی از موفقیتهای فیلم «آژانس شیشهای» در لایهی فلسفی آن همین است که مخاطب، خلوص حاج کاظم را در این که هیچ هدفی ندارد الا کسب رضای خدا و عمل به تعهد در برابر عباسها، حس میکند و این موضوع، ناخودآگاه احترام به این شخصیت را حتی از سوی مخالفانش نیز برمیانگیزد. حاج کاظم، برخاستهی از یک موقعیت با ثبات اجتماعی است طوری که نه طمعی اقتصادی دارد، نه در بعد خانوادگی لنگ میزند، نه به کسب شهرت نیازمند است بلکه فقط و فقط برای خدا قیام کرده همان طور که در جنگ این کار را کرده بود و تنهایی و غربت او، در این پاره کردن حجاب شرایط مطلوب و داوطلبانه زاده شدن در دنیای تلخ جامعهی دومخردادی، دوستداشتنیترش میکند. حالا این که چقدر حاتمیکیا مشعر به وجود چنین لایههایی در فیلمش بوده، واقعا به اندازهی قدرتی که در طی هر سه مرحله داشته است، مهم نیست به علاوه که تفکر استراتژیک نیز در تکتک انتخابهای او پیداست.
قبل از جمعبندی شاید بد نباشد به نکتهی دیگری که از لابهلای صحبتهای آقای تابش، نویسندهی کتاب تازه انتشاریافتهی «مبانی زیباییشناختی سینمای اسلامی» بدان دست یافتم اشارهای کوتاه کنم. در بخشی از نظریهای که در این کتاب بر پایهی پنج اصل «ذهنیت، زاویهی دید، حق، عدل و لطافت» بنا شده، تلاش میشود تا جایگاه عدالت در زیباییشناسی توضیح داده شود. با همهی ضعفهای موجود در نظریه که پایههای آن را لغزان میکند اما نقطهی قوت را شاید بتوان در همین جستوجوی نقش عدل در سینما دانست. «مفهوم زیبایی از دو عنوان عدل و حق، یعنی تعادل و هماهنگی و هدف و جهت برخوردار است و همین تعادل در رابطه با هدف است که به لطافت تعبیر میشود.»[3] پس به ناچار اگر سینماگر متعهدی، در حال تنظیم کردن قصهاش است باید بداند که نه تنها شخصیتپردازی که سیر شخصیت در قصه و پاداش و جزای او با هر انتخابی که در کوچکترین کنشها صورت میدهد، عادلانه باشد و برای نیل به این نیز باید قواعد عالم را که مبتنی بر قسط و عدل است بشناسد. مضاف بر آن اگر فراتر از آن چه کتاب مدعی است، عدالت را نه فقط در نسبتهای درون فیلم و فیلمنامه که حتی به شکلی فرامتنی در نسبت میان فیلم و جامعه بررسی نماییم، به سادگی خواهیم توانست ابعاد استراتژیک را نیز در فرایند «سینماسازی» لحاظ کنیم.
کوتاهسخن آن که پروسهی خلق اثر هنری از امرمعقول به جمال محسوس در عبور از ساحت خیال رخ داده و در این فرآیند این، هنرمند است که با «درونیسازی» مفاهیم عقلی –چه به سفارش نهادهای دولتی باشند و چه به سفارش تعهدی درونی که هنرمند حتی بدون وجود هیچ نیروی خارجی، هرگز از سفارشهای روح متعالی خود خالی نیست- باورهای منطقی را به مقام هنر ترفیع مقام میدهد و نفوذ حسی و اثربخشی اجتماعی نیز در این فرایند مرهون نگاه عادلانه و استراتژیک هنرمند خواهد بود.