بدری، آذین، بهروز و دیگران
کودک قهقههزنان فریاد زد: اوووووه!!! پادشاه را ببینید! لخت است... لخت است...
جمعیت ناگهان سکوت کرد. اعتقاد همه بر این بود که قصه، قصهی خوبی است و حتی بدری که سالها داستان مینوشت، معتقد بود نباید ارزشهای قصهی پادشاه را با ساختار کلاسیک سنجید.
بهروز هم مثل نمای اول یکی از فیلمهایش، روی صحنهی تئاتر نشسته بود و در حالی که فکر میکرد به تخت شاهی تکیه زده و به کودک گفت: چارچوبهای نظری تو نمیگذارند قصه را بفهمی! اصلا تو به عمرت یک قصه خواندهای؟!!
بهروز سالها بود که فیلم میساخت و سوابق انقلابی او و تعلقش به دستهی یکی از شهیدان بزرگ سینما، از او شخصیتی متعهد و انقلابی ساخته بود به طوری که حتی پسر استاد فیلمبرداریاش -که خیلی هم آدم روشنفکری است و خیلی هم از خانوادهی مهمی است و خیلی هم همیشه لباس میپوشد-، هم او را «فالانژ خشکمغز» خطاب کرده بود. اما بهروز روحیهی خوبی داشت و با این که جز یکی دوتا از آثارش تقریبا هیچ فیلم بفروشی نساخته بود، بازهم تلاش میکرد که جای پای خود را روی زمین سینمای کشورش محکم کند. او همیشه لبخند میزد و عادت داشت منتقدان فیلمهایش را بیسواد و کماطلاعات خطاب کند.
بهروز اصلا آدم سیاسیای نبود و با این که یک بار هم به دلیل وفور درخواستهای مردمی، به مجلس ششم شورای اسلامی راه یافته بود اما بعد ظاهرا دوباره از سیاست کناره گرفته و به کار هنریاش مشغول گشته بود. بهروز در همهی دعواهای صنفی اعلام بیطرفی کرده بود و اصلا هم آدم سیاسیای نبود.
کودک که همهی عمر فکر میکرد چارچوبهای نظری، چیزهای خوب و مفیدی هستند و کلی هم قصهخوانده بود که باعث شده بود نتواند چیزی را که بهروز بدان قصه میگوید، اصلا بفهمد، ساکت شد. بهروز ادامه داد: اصلا پیرنگ اصلی یعنی چه؟! ... حالا باشه اگر اصرار دارید مثلا قصهی مرجان، پیرنگ اصلی است!
«مرجاننامه»، نام آخرین اثر وی است که به تازگی برای «عبور از جشنوارههای خارجی» و به سخرهگرفتن «این سیرکهای پلید» ساخته تا نشان دهد که جمهوری اسلامی نه تنها برای اتهامات ضدحقوق بشری آنان، پشیزی ارزش قائل نیست بلکه اتهامات آنان را روی پردهی سینمای خودش مطرح میکند تا در یک حرکت مازوخیستی یا حتی سادومازوخیستی، فرهنگ کشور خودش را به صورت نرم تهدید نماید!
بهروز حتی تصریح نمود که: «مرجاننامه» خیلی خانوادگی است و مسائل غیراخلاقی را خیلی هم در لفافه و با حجبوحیا مطرح کرده و آن مقداری هم که در فیلم باقی مانده مال این است که بالاخره به قول انگلیسیها به مردی که یک پنچری نداشته باشد، نباید اعتماد کرد.
البته باید توجه داشت که چون هیچ جشنوارهای حاضر به پذیرش این اثر ضدحقوق بشری نشد و بهروز موفق گردید که دستهای پلید آمریکا و انگلیس و اسرائیل را رو کرده و در جامعهی جهانی آنان را بیآبرو نماید، جشنوارهی فجر که نماد مبارزه با امپریالیسم جهانی است، در اقدامی تلافیجویانه، سیمرغ بهترین فیلم را بدان اهدا نمود تا ثابت کند که بیش از یک دورهمی سینمایی «عست» و اصلا هم زدوبند و تقسیم جایزه در پشت پردهاش وجود ندارد.
کودک با خودش حلاجی میکرد: لباسها که میگویند تن بهروز هست... آن پروژهی مهمش هم که کسی جرأت ندارد، راجع به آن تحقیق کند چون بالاخره هرچه باشد خود بهروز، کلی انقلابی است و کلی لباس تنش هست، قاعدتا باید حداکثر یک سوءتفاهم بوده باشد و اصلا خودش هم که گفته آن کار مال او نبوده و پولهایش را هم برده پس داده است... یک فیلم خیلی تلخش به اسم زهرمار را هم که با یک فیلم خیلی شاد دیگر جبران کرده و یک کار خیلی مهمی هم دارد که شهید هم از او تعریف کرده است...
کودک به این نتیجه رسید که خودش بوده که توهم توطئه داشته و برای همین هم، همیشه همه به او میگفتند پس کی میخواهی بزرگ بشوی و عاقل بشوی و چارچوبهای نظریات را کنار بگذاری؟! و این شد که از آن به بعد کودک، تصمیم گرفت که لباسها را دقیقتر نگاه کند تا قصهها را بهتر بفهمد...
البته به نظر نمیآمد که منظور کودک هم فقط این مدل دعواهای فرمالیستی روی شیوهی داستانپردازی باشد. شاید او میخواست بگوید که وقتی بیش از 10 شخصیت در بیش از 5 قصه و خردهقصهی نامربوط، کنار هم گرد آمدهاند لابد یا نویسنده قصه گفتن بلد نبوده یا چیزهای دیگری آن قدر ذهنش را مشغول کرده بوده که نتوانسته قصه را خوب جمعوجور کند.
وقت کودک تمام شد و لباس پادشاه، خیلی زیبا به نظر میآمد و همه، «از بچگی» لحاف چهلتکه را دوست داشتند و «نخ تسبیح» هم به نظرشان چیز غیرلازمی بود...
پ.ن.1: این یک متن طنز است همراه با شوخیهای یک کودک نسلسومی با یک کارگردان محبوب سینما :)
پ.ن.2: عنوان مطلب و بخشی از قصه، از گفتوگوهای نویسندهی متن با برنامهی «سینمامعیار» رادیو گفتوگو برگرفته شده و تبعا مقصود طنز است.
پ.ن.3: الگوی قصهوارهی این متن، تابع النعل بالنعل قصهی فیلم «مرجاننامه» است :) بنابراین جز بخشهای کجنویس متن، باید بقیه را با صدای راوی فیلم بخوانید.
پ.ن.4: اینجا فیلم جذاب دیگری از بهروز...
پ.ن.5: گزارش کاملی نیست اما خلاصه برنامه ی رادیویی سینمامعیار را اینجا بخوانید.
ضمن تبریک به مناسبت میلاد با سعادت علی ابن موسی الرضا
با مطلبی در مورد توکل به روزیم
ممنون میشم سر بزنید
اجرکم عندالله