فرایند خلقت هنری
باب سایگی:
که محسوسات از آن عالم چو سایه است که این چون طفل و آن مانند دایه است
شرح نقش شوریدگی در خلق هنر، شرح بخشش فوت و فن عشق است به شعر تا دور بماند از قافیهاندیشی. آن کس که به لفظ میاندیشد و دغدغهی واژه، ذهنش را تسخیر کرده، چیزی برای خلقت ندارد. لفظ –و به همان قرینه ایماژ-، سایهای از آفتاب معنی است که بر جان هنرمند میتابد و نباید چنین پنداشت که هنرمند در آن مقام، خریداری است که به بازار مکارهی الفاظ و تصاویر درآمده تا برای مقصود خویش، واژهای را از ویترینی برداشته و در سبد بگذارد بلکه او واله و حیران ادراکی است که بیاختیار در او تجلی میکند.
باب دریچگی:
هر آن معنی که شد از ذوق پیدا کجا تعبیر لفظی یابد او را
قلب هنرمند، مشهد شهود معرفتی عقلانی است که پیشتر آن را کسب کرده یا دقیقتر باید گفت که به او هبه شده است و نباید چنین پنداشت که قلبی که به مقام شهادت حقیقت راه یافته، معبر و مجرای ظهور آن است بلکه هنرمند، خود مشهد و مجلای معرفت خویش است. هنرمند با کسب معرفت عقلی، دریچههای نزول معارف را به روی خویش باز میکند اما آن چه که خلق اثر هنری را موجب میگردد شهادت وی بر آن معرفت عقلی است. چه بسیار بزرگانی که در وادی عقل و معارف فکری و فلسفی، فَرَس راندهاند و بسا که در منزلگاههای رفیعی هم نزول اجلال کردهاند اما در وادی هنر از خاموشانند. اثر هنری، تجلیگاه مشاهدات قلبی هنرمند است و قلب هنرمند، تجلیگاه معارفی که بر عقل او سیطره یافتهاند.
باب شوریدگی:
فوت و فن عشق به شعرم ببخش تا نشود قافیهاندیشهتر
خلقت بشری، در طول خلقت خداوند و به اذن الهی است و خلقت به یکباره اتفاق میافتد. پس چنین نباید پنداشت که بر فرایند ادراک تا خلق اثر هنری، ترتّبی زمانی یا حتی به تعبیری معرفتی حاکم است. در فرایند خلق اثر، هنرمند در مقام جمع و اتحاد است و خودش از محتوایش و از فرمش قابل تمیز و تفکیک نیست.
پ.ن: برخی آثار پیشینیان ما واقعا مقالات نظری هستند که به شکلی هنری و ادبی عرضه شدهاند از جمله «گلشن راز شیخ شبستری» که به نظرم شدیدا برای بازتعریفهای هنری مسائل روز ما به کار میآید؛ خصوصا این باب در نسبت عقل و شهود و این یکی در باب اصطلاحات شاعرانهی عارفان و این دیگری در بیان ماهیت صورت و معنی.
بدیهی است این که من این ها را خوانده باشم لزوما بدان معنا نیست آن ها را فهمیده باشم.
پ.ن.2: پرسش جدی و مهم جدیدم این است که اگر این بزرگان الان بودند، احتمالا این حرفهایی را که مثلا در دیوانها و مثنویها و غزلهایشان گفتهاند، در قالب مقالات علمی-پژوهشی و علمی-ترویجی و غیره میریختند و میفرستادند برای اینور و آنور وISI و امثالهم یا همین شکلی طرحشان میکردند؟ واقعا. جدی؟