بیخیال بابا!... سخت نگیر!
خیلی صاف و پوست کنده باید بپذیریم که ما در برخی مسائل عرصهی فرهنگی کشور، واقعا دچار ابهام و سردرگمی هستیم. من چند وقتی است عادت کردهام هرجا که ادعایی هست، از توی تاکسی گرفته تا هر مجموعهای که برای همکاری به آن وارد میشوم، مابهازای آدمها را بسته به پست و جایگاهی که در آن قرار گرفهاند، در سطوح عالی تصمیمسازی کشور پیدا کنم و دنبال پاسخ این سؤال بگردم که اگر آنان در ترکیب دولت بودند، با این چیدمان حاصل از اینهمانی ذهنیام و بر اساس شناختی که از آن افراد و امیال فرهنگیشان دارم، آیا وضعیت فرهنگی کشور بهتر از آن چه الان هست، میشد یانه؛ این بازیِ البته کمی هولناک، اغلب به این نتیجه میرسد که به علت عدم وجود یک نقشه کلی در ذهن افراد -که معضلات در آن به درستی نقطهیابی شده باشد و ارتباطات پیچیدهی آنها، به نوعی تعریف شده باشد- وضعیت اگر وخیمتر از این نگردد بهتر هم نخواهد شد.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیهروی شود هرکه در او غش باشد
خب درست است که گرایش دولت تدبیر و امید در مسائل فرهنگی و خصوصا سینما، شاید به طور کلی منطبق بر توقعات و آرمانهای انقلاب اسلامی یا لااقل خوانش مای موسوم به حزباللهیها از آن نباشد اما به نظر میرسد زمانش فرارسیده که از خود بپرسیم آیا واقعا ما، به عنوان یکی از مدعیان حل این مشکلات، راهحلهای منطقی برای پاسخ به سؤالات جدی و اساسی فرهنگی حداقل در عرصهی سینما داریم یانه؟ وقتش فرا رسیده که ما منتقدین هم اندکی خود را به جای آدمهای مورد نقد بگذاریم و ببینیم آیا پیش از یافتن راهحلها، اساسا شناخت درستی نسبت به مشکلات موجود داریم یانه؟ برای مثال، اغلب ما شاید مسائل مربوط به محیط زیست را در ژرفای ضمیر جمعی، مسائلی اضافه یا دست چندم و یا تجملی بپنداریم و تنها به طور مناسبتی یا گاه به گاه که آقا، یادی از آن بکنند یا هر زمان که مسئلهاش با امثال ابتکارها سیاسی شود، به سراغش برویم حال آن که این معضل، اگر نقشهی کاملی از معضلات فرهنگی-اقتصادی وجود میداشت، بیتردید یکی از اساسیترین مسائل بود که حل آن، لاجرم به حل بسیاری دیگر منجر میشد. در مقام استدلال باید بگویم که خب، رد این دعوی که به سادگی نشانهی اثبات آن است چون اگر کسی پس از خواندن این جملات، شجاعانه بگوید «نه! مسئلهی محیط زیست، مسئلهی اصیلی نیست» به وضوح مشخص میگردد که درگیر همان معضل ژرفای ضمیر جمعی است و اگر هم خوانندهی محترم، با فرض این جملات همراه باشد، حالا تازه این مسئله پیش کشیده میشود که آیا او برای حل این معضل، هیچ راهی که از خود و مجموعههای در ارتباط با وی شروع شود، در پیش گرفته است یانه؟ شاید در این مختصر نتوانم ارتباط این مسئله را با ضعفهای فیلمی چون «طعم شیرین خیال» تبیین نمایم اما امیدوارم این بدیهی، به راحتی از سوی خوانندهی محترم جدی گرفته شده و در آن تأمل نماید که چرا سبک زندگی آدم خوب فیلم به عنوان تنها کسی که در این مملکت دلش برای محیط زیست میسوزد و زندگیاش را فدای آن کرده، شامل نگه داشتن گربه در منزل و عبور با کفش در خانه میشود؛ مؤیداتی که نشان دهندهی آنند که آدم خوب ماجرا، نماز نمیخواند[1]...
خب الان باید برسیم به اصل مطلب یعنی سینما؛ اما از آن جا که من، سؤالاتم را آرام آرام، این طرف و آن طرف مینویسم و هرجا که به مشکلی برمیخورم مغزم، دست از سرم برنمیدارد تا بالاخره جایی در نقشهاش برای آن پیدا کند و ایدهای برای حلش، میگذارم این «نقشهکشی» یا نه، «نقاشی»، سر جایش بماند و خاک بخورد و فقط دلخوش باشم از این که مثل آن جوان بسیجی که در محضر رهبری گفت «ما خودمان نقشهی جامع علمی کشور را کشیدهایم»، میشود دل ایشان را به لبخندی از اعتمادبهنفس و جسارت، شاد کرد. البته من واقعا به دنبال «نقشه جامع فرهنگی» نیستم و به نظرم «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، جای خوبی عست اما دلیلی هم ندارد که فکر کنیم برای حل مشکلات دوروبرمان که شاید ریشه در معضلات عمیق و پیچیدهی فرهنگی دارند، باید تا ظهور یک منجی در شورای مذکور و تعیین راهبرهایش صبر کنیم.
همان قدر که جناب ایوبی حق دارد پیش از وجود هر نقشهای، ایدههای «هنروتجربه» و «سینماکارت» و «دوتکه کردن جشنواره فجر» و... را اجرا کند من هم حق دارم به این فکر کنم که آیا این ایدهها واقعا جواب میدهند یانه و آیا ایدههای دیگری هم میتواند وجود داشته باشد یانه؛ تازه ما که آن قدرها هم بلندپروازی نکردهایم، همین که راهحلی برای مسئلهی عدم اقبال متفکرانهی قشر خودی به سینما پیدا کنیم، خودش کلی است!
اما به هرحال تجربههای تلخ روزهایی که پشت سر گذاشتهام، قانعم کردهاند که گاهی سوختن یا به آتش کشیدن ایدههای نویی که از کارآمدیشان مطمئنی، بهتر از درمیان گذاشتنشان با گوش نامحرم است؛ باشد تا زمانهای بهتر دررسد...
پ.ن.1: جدیدا وقتی به مسائل و راه حلها فکر میکنم، بیشتر از آن که آدمها بماهو «نام و نام خانوادگی» در ذهنم تداعی شوند یک کل عام در تصورم میآید و احیانا به انضمام تاثیری که هر کدام میتوانند در کار داشته باشند؛ برای تکتکشان احترام قائلم اما انگار شبیه جنگل برای کسی است که میخواهد برای فرار از دود در آن نفس بکشد. تبعا برای او، بیشتر از آن که مهم باشد یکی درخت چنار است و دیگری زبان گنجشک و آن یکی بوتهی خرزهره، مهم این است که چشمهایش را ببندد و سرش را رو به آسمان بگیرد و تا میتواند ریههای کار را از هوای موجود پر کند. این وسط فقط مهم است آدم چشمهایش را ببندد و پشت دیوار خنده و تجاهل، سنگر بگیرد تا تیر و ترکش کنایهها و حرف و بحثها کمتر اصابت کند.
این روزها بیشتر از همیشه با تکیهکلام مرسوم و مورد علاقهام، دمخورم: «بیخیال بابا!... سخت نگیر!...»
پ.ن.2: به هر حال من از پایان ناامید بیش از پایان باز بدم میآید حتی! به قول حافظ عزیز در عهد پادشاه منفورش شیخ مبارزالدین: بوی تغییر ز اوضاع جهان میشنوم...
[1] - ممکن است دامنهی این بحث به واقعیت موجود کشیده شود و کسانی، مدعی گردند که خب واقعیت این کشور هم همین است که قشر روشنفکر و لامذهب بیشتر دغدغهی این موضوعات را دارند اما ضمن این که به نظر میرسد مسئلهی شهادت بسیاری از محیطبانان و جنگلبانان، شاهدی بر رد این ادعا باشد اما بد نیست به این توجه داشته باشیم که وجهی از حقیقت در این دعوی نهفته است و آن، این که جدای از واقعیت عینی، ما در ساخت چهرهی آرمانی از قشر مذهبی موفق نبودهایم. حتی اگر واقعیت آن گونه بود که میگفتند، سینما میتوانست مظاهر تجلی این دغدغهمندی را به قشر آرمانی انقلاب اسلامی موکول نماید.
- ۹۴/۰۲/۱۷
به نظر من انیمیشن هم تاثیر خوبی دارد به خصوص اگر بن مایه طنز داشته باشد و بیشتر از همیشه معتقدم که برای نشان دادن یک فرهنگ درست و سبک زندگی ، از کودکان و نوجوانان باید شروع کرد . ( به نوعی مخاطب شناسی برای این رده سنی)
در سینما هم ، داستان قوی کم داریم . با اینکه فرم و محتوا را در کنار هم قبول دارم اما به نظرم اگر داستان نویسان را تشویق می کردیم تا در مورد دغدغه هایمان - مثلا در زمینه محیط زیست و .....- داستان خوب و گیرا بنویسند ، مشکلات بعدی حل می شد. گاهی اوقات ایده های قوی حتی در حد ساخت کلیپ هم تاثیر گذار است و در مخاطب آگاهی ایجاد می کند .