حرف هایم ته کشیده!
6-7 سال پیش، روز دانشجو، فکر کنم سر کلاس فیزیک 2، بچهها شروع کردند به عز و التماس از استاد که به بهانهی روزشان، امتیازی بگیرند. استاد که خودش از آن دانشجوهای انقلابی 30 سال پیش بود، گفت: به هر کسی که بگوید روز دانشجو، چرا روز دانشجو شده، یک نمره به نمره پایان ترمش اضافه میکنم! بعد که دید همهمهی بی پاسخی در کلاس به پا شد، شیرتر شد و گفت: هر کسی بگوید به همهی کلاس، یک نمره اضافه میکنم!
و این حریفطلبی سخاوتمندانه را کسی میکرد که معروف بود به این که نصف کلاس را میاندازد. و البته واقعا هم میانداخت. خود من هم سیالاتش را افتادم بعد که نمرات را روی نمودار برد، به زحمت پاس شدم!
به هرحال، باورتان بشود یا نشود، هیچ کداممان جواب را بلد نبودیم و او هر قدر که بیشتر فشار آوردن ما را به مغزهای معیوبمان میدید، پیشنهادش را سخاوتمندانهتر و قماربازانهتر میکرد و به ریش ما میخندید! دیگر دهان همه آب افتاده بود که به غیرت انقلابی من برخورد. رفتم بیرون از کلاس زنگ زدم و از مادرم پرسیدم 16 آذر چرا روز دانشجو شده است. پاسخ را که گرفتم آن قدر سرشکسته بودم که پس از بازگشت به کلاس چیزی نگفتم. البته استاد هم کسی نبود که به این تقلب واضح، وقعی بنهد.
از آن به بعد اغلب اگر اسم خیابانی توجهم را جلب کند یا مناسبتی را ندانم سعی میکنم پیگیر شوم، اگرچه باز هم مطمئنم یادم نمیماند اما حداقل بعدا آبرویم پیش خودم نمیرود.
پ.ن: دفاعیهای دارم از خودم که چرا نمیدانستم اما این جور اتفاقات بهتر است همین قدر مایهی شرمندگی باشند و بمانند که آدم حساب کار خودش را بکند.