برای ارواح می نویسم
دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ب.ظ
پ.ن.1: خخخخخخ.... خلاصه: من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست/ تو هم ز روی محبت چنان بخوان که تو دانی!
پ.ن.2: اگر نبود وظیفه ای که برای نوشتن و حفظ راهی برای ارتباط گرفتن با آدم ها حس می کردم، وبلاگی به این بی مخاطبی را می بستم. قطعا. این روزها نه کسی چیزی می خواند، نه می نویسد. خودم هم همین طوری شده ام. جامعه شدیدا دچار معضل بی اشتیاقی است... معضل رکود... معضل خفقان خودخواسته ی سیستماتیک... من برای کشورم نگرانم. بیش تر از نگران! غصه دارم. گریه می کنم. تبخال می زنم. بگویی، شکایت و غیبت است؛ نگویی، وظیفه ات را انجام نداده ای! چه فایده از این گفتن ها که عین نگفتن، هرگز شنیده نشد. نمی دانم، کسی از دردهای جامعه ی بشری، غمباد کند و بمیرد هم شهید محسوب می شود یا نه؟ چقدر روشنفکرتر از قبل شده ام این روزها!...
- ۹۴/۰۹/۲۳