ذهنم را درگیر کرده...
مدتی است این سوال ذهنم را درگیر کرده که چرا به عنوان یک خانم که در عرصه فرهنگی و مشخصا سینما، مشغول به کار، که نه؛ در واقع در حال آموزش است، فقط برای اظهار نظر در رابطه با مواردی دعوت میشوم که به نوعی به مسائل زنان و خانواده مربوط است. اصولا برایم جالب شده چون منطقا به نظر میرسد، برای طرح چنین موضوعاتی به حداقل تخصصی نیاز است حال آن که من شخصا در عمرم هنوز فرصت نکردهام یک کتاب راجع به مسائل زنان و موضوعات مربوط به آن بخوانم. البته مشکلی هم با خواندنش نداشتهام فقط به طبیعت اولویتهای متفاوت علاقمندی و فرصت محدود، هنوز پیش نیامده است.
حقیقت این است که من و امثال من جز از طریق تخصص مربوطهمان، تماس جدیای با این مباحث نداریم و بعد از آن، یک مجموعه نظرات شخصی هستیم که میتواند از خیلی ابعاد قابل نقد و نقض باشد. مثلا من از صیغه هیچ چیز نمیدانم الا این که اسلام آن را مجاز شمرده است و من هم آن قدر دیوانه نیستم که با صریح حکم خدا به مقابله برخیزم اما در کنار آن، اسلام کلی هم که شناختهام آن قدر بیمنطق نیست که از چنین ابزاری، آلترناتیوی برای حلالیت لذتطلبی و تنوعطلبی بسازد؛ چه برای مرد و چه برای زن. حالا چه فرقی میکند که مرد میتواند همزمان به 99 تا تجربهی تنوعطلبانهاش پاسخ دهد و زن باید چند ماهی عده بگذراند و بعد وارد تجربهی بعدیاش شود. به هر حال هر کدامشان به قدر توان جنسی و حماقت فکریشان میتوانند در یک دوره 30-40 ساله هر قدر که بخواهند به طریق حلال، نفسچرانی کنند. من که رد نمیکنم؛ بالاخره این هم یک نوع مسلمانی است و قطعا از هرزهگردی بهتر؛ بالاخره به قول حضرت آقا همه ما مسائلی در مراتب ایمانیمان داریم (نقل به مضمون)؛ آن یکی بدحجاب است، یکی دیگر اهل صیغه است، من خودم همجنسخواه مسلمان و طرفدار جمهوری اسلامی هم دیدهام! حالا شما تعجب کنید ولی بالاخره هست؛ من هم با استثناء و قاعده کاری ندارم و قصد اثبات چیزی را هم ندارم. فقط به نظرم باور به این که هر مسلمانی، سالکی است که بسته به شاکله وجودی و شرایط زیستیاش، از مقاطع و امتحانات و بحرانهایی در اشل فردی و اجتماعی عبور میکند، حال به سلامت یا شقاوت، جواب همه سوالها را در خود دارد.
غرض این که آیا به ضرر جبهه انقلاب نیست که از من بیسواد در این حوزهها، که گاهی به حب و بغضها و منافع و مضار شخصیام هم آلودهام و علمی ندارم که مانع برخوردهای جانبدارانهام با موضوع شود، تنها به واسطه جنسیت، بخواهند که در رابطه با موضوعات مربوطه نظر تخصصی بدهم؟ والا کسی از مشهور شدن و افتادن نامش سر زبانها، علیالقاعده بدش نمیآید خصوصا اگر به همین راحتی قابل اکتساب باشد ولی شخصا فکر میکنم این هم نوعی مبارزه با نفس است که بنشینم سر جایم و بگویم مرا که بیشتر از 5-6 تا کتاب در حوزه مسائل نظری سینما نخواندهام چه رسد به تحلیل بحران جنسی جامعه! آخر آخرش این است که بگویم حرف این فیلم و موضع کارگردانش در قبال این مسئله چیست ولی این که آیا آن موضع درست است و آیا راه حلی مناسبی ارائه میدهد یا نه، جدا برای بنده کار سختی است. وقتی عمری به کارگردان گفتهایم وقتی راجع به چیزی علم نداری، الکی حرف نزن، قاعدتا این باید شامل منِ منتقد هم بشود. تازه منتقد که دارد با یک واسطه بیشتر، یعنی اثر آن کارگردان، با آن معضل اجتماعی روبرو میشود!...
حالا ممکن است بپرسیم خب این شکلی که هیچ کسی اصلا نباید حرف بزند و کلا نه تنها بندوبساط نقد فیلم که بندوبساط سینما هم باید جمع شود؟
پاسخی که به ذهن من میرسد این است که وظیفهی فیلمساز در بازشناسی معضلات و دقت در تحلیل و ارائه راه حل مهمتر از منتقد است چرا که وی با خلق اثر هنری، به طریق قویتری بر مخاطب اثر میگذارد اما وظیفه منتقد هم درست به همین علت که بر فیلمساز و هنرمند، بالقوه تاثیرگذار است، این است که در آن شاخهای که نقد را به دست گرفته تلاش کند نگاه تخصصی داشته باشد یا بدان نزدیک گردد. نقد سینمای اجتماعی، نقد سینمای خانواده، نقد سینمای کودک، نقد سینمای زنان، نقد سینمای سیاسی و شاخههایی از این دست باید متخصصین خود را داشته باشند و منِ منتقد (الکی مثلا من منتقدم! :) ) باید واقف باشم که بیشتر در کدام یکی از این شاخهها سواد دارم و قلم زدهام و به دعوتها در حوزه تخصصی خودم پاسخ مثبت بدهم نه هر چیز دیگری.
من که شخصا سینما را از ورودی فیزیک و فلسفه و سیاست شناختم و یک جورایی در سینمای دهه 60 و 70 آمریکا فریز شدهام. حالا اگر به واسطه جنسیت از بنده بخواهند درباره فیلمهای مربوطه نظر بدهم البته به این مقدار که سینما را شناختهام و تاریخش را خواندهام خواهم گفت که حالا با هر موضعی، اساسا به نفع ما نیست که مسائل جنسی را از دایرهی خانواده بیرون بکشیم و به اسم یک معضل اجتماعی، ابعاد فردی و درونی و خانوادگی آن را روی پرده ببریم. فیلمسازی که این قدر نمیفهمد که دارد بعد اجتماعی یک معضل را بررسی میکند یا به اسم معضل اجتماعی، پردهدری میکند، اصلا نه هنرمند است نه دغدغهمند بلکه کاسبکاری است که تنها استعدادش آن است که خوب فهمیده در سینما از چه چیزی میشود خوب پول درآورد. به نفع ما نیست که صیغه را آلترناتیو شلختگی جنسی جامعهای معرفی کنیم که نمیتواند راه درست تشکیل خانواده را هموار کند. به نفع ما نیست که بگذاریم کسی از موضوع تجاوز به دختربچهها بهانهای برای نقد قصاص بسازد و از صیغه سوژهای کمدی برای خنده. به نفع ما نیست که جای این که بپرسیم که چرا یک مغز فعال در مملکت نیست که در یک تحلیل کلان بگوید معضلات چیستند و عللشان چیست و کدام بُعد آنها در سینما قابلیت طرح دارد و در این موارد به فیلمساز مشاوره و جهت بدهد، بحث را با منتقد بیسوادی مثل من، در اطراف این که یک کارگردان بیسوادتری مثل او، معضل اجتماعی را مطرح کرده پیچ و تاب بدهیم. به نفع ما نیست که این همه آدرس غلط به جامعه بدهیم.
ما باید بتوانیم از نقد فیلم به نقد سینما و سازوکار آن تغییر مسیر بدهیم و دعوا را از فاز تکفیلمها به فاز مسائل اساسی سینما منتقل کنیم وگرنه همیشه روی خانهی اول خواهیم ماند. قطعا نباید امروز را فراموش کرد و باید به برخی فیلمهای غلط یا فاسد واکنش نشان داد اما مثل هر چیز دیگری در این مملکت معتقدم، جای متن و حاشیه عوض شده...
پ.ن: البته
مسئله این نیست که چرا خانمها برای نقد این فیلمها دعوت میشوند بلکه سوال اصلی
این است که چرا برای نقد سایر فیلمها دعوت نمیشوند...