پس از نگاهی گذرا به چند کتاب معماری اسلامی که توسط نویسندگان خارجی نوشته و جمع آوری شده بود، دریافتم که تقریبا همهی آنان در مطلع کلامشان چنین پرسشی را مطرح کردهاند که آیا میتوان کلمهی «اسلامی» را صفتی برای نوع خاصی از معماری دانست که در طول چند قرن در یک حوزهی جغرافیایی جریان داشته است؟ آیا اصلا اسلام چنین ظرفیتی را داشته یا میتوانسته ایجاد کند؟ و حالا این قبیل سوالات به ظاهر علمی چنان در محافل آکادمیک علمی و هنری ما جا افتاده که باید برای خودمان سمینار بگذاریم و چنین پرسشهایی را طرح کنیم که آیا اصلا هنر اسلامی وجود دارد؟ آیا اصولا هنر با اسلام در تضاد نیست؟ حکومت اسلامی چه طور؟ آیا اساسا دین و آن هم دین اسلام با با ورود به عرصهای چون حاکمیت در تناقض نیست؟ علوم انسانی اسلامی یعنی چه؟ علوم تجربی اسلامی به چه معناست؟ و...