خیلی صاف و پوست کنده باید بپذیریم که ما در برخی مسائل عرصهی فرهنگی کشور، واقعا دچار ابهام و سردرگمی هستیم. من چند وقتی است عادت کردهام هرجا که ادعایی هست، از توی تاکسی گرفته تا هر مجموعهای که برای همکاری به آن وارد میشوم، مابهازای آدمها را بسته به پست و جایگاهی که در آن قرار گرفهاند، در سطوح عالی تصمیمسازی کشور پیدا کنم و دنبال پاسخ این سؤال بگردم که اگر آنان در ترکیب دولت بودند، با این چیدمان حاصل از اینهمانی ذهنیام و بر اساس شناختی که از آن افراد و امیال فرهنگیشان دارم، آیا وضعیت فرهنگی کشور بهتر از آن چه الان هست، میشد یانه؛ این بازیِ البته کمی هولناک، اغلب به این نتیجه میرسد که به علت عدم وجود یک نقشه کلی در ذهن افراد -که معضلات در آن به درستی نقطهیابی شده باشد و ارتباطات پیچیدهی آنها، به نوعی تعریف شده باشد- وضعیت اگر وخیمتر از این نگردد بهتر هم نخواهد شد.