شاید
برای حاشیهنویسی بر چنین متنی، لازم باشد حاشیهنویس، با یک زبان شبهعلمی تحلیلی
که مثلا به قصد دستهبندی و طبقهبندی انواع طیفهای حزبالهی، کلیدواژههایی مثل «حزبالهی
پژوهشکدهای»، «حزبالهی اندیشکدهای»، «حزبالهی آکادمیک»، «حزبالهی هیأتی»،
«حزبالهی خانگی(اهلی)»، «حزبالهی مجازی(آنلاین)»، «حزبالهی رسانهای» و امثالهم
را راه بیندازد و در تعریف و تشریح و توصیف هریک چند خطی سخن براند و خلقیات و جهتگیریهای
هر کدام را برشمارد و رهبران و نامآوران هر طیف را نام برده و اندکی در شرح
اندیشهی هر کدام قلمفرسایی کند و نهایتا هم از باب ثبت در تاریخ، از عاقبت قریبالوقوع
هر طیف یک پیشبینی هوشمندانه به دست دهد که بماند در تاریخ...
شاید
اصلا من خودم اگر مریض شوم، به زودی چنین مطلبی بنویسم. از این مطالبی که آدم خودش
حس میکند مثلا بهزاد نبوی اواخر دهه هفتاد است و دارد تلاش میکند در مقام یک
تئوریسین، صفبندی طیفهای مختلف جناح سیاسی متعلَقش را مشخص کند!
شاید
این، مناسبترین راه باشد که دقیقتر متوجه شویم در کدام طیفها «به ضرس قاطع میتوان
گفت که ناامیدی گستردهای به وجود آمده» و کدام طیفها قدرت بیان قاطع پیشفرضهای
هرگزاثباتنشده را دارند و همیشه حق تعمیم را برای خود محفوظ میدارند.