سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

مشخصات بلاگ

هر پدیده ای در این عالم سویه ای دارد و همه ی پدیده های عالم جز در دو دسته نمی گنجند: یا درست به سمت هدف «می سویند» و یا با زاویه ای کم یا زیاد، لاجرم به سمت آن «نمی سویند».
از میان پدیده های عالم، برخی را من حساسترم. این جا، رصدخانه ی سویه یابی های سینمایی و غیرسینمایی من...

طبقه بندی موضوعی

خوشه چین

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۱۰ ب.ظ

ملال زاییده‌ی درون آدمی است و اشتیاق هم.

خستگی، تزریق محیط نیست، تراوش خون از خستن رگ‌هایی است که به جای قلب سلیم در عقل معاش، پی گرفته‌اند.

می‌اندیشی. بی امان. می‌اندیشی که کجا نقطه‌ی پایان است، نقطه‌ی پایان، نقطه‌ی پایان...

و این جاده‌ای که خط ممتد خطر بر کناره‌ی آن، حتی پیدا نیست از کدام منزلگاهان عبور خواهد کرد، کدام منزلگاهان، کدام منزلگاهان...

و نقطه‌ی آغازت گم.

همچون «عزیر» در میانه‌ی پرسش‌هایم به خواب خواهم رفت...

همه‌ی قله‌های ذهن مغشوشت را «چه می‌شود» و «چه کار باید کرد» فتح کرده. تو فتح شده‌ای با وسوسه‌های شیطانی عالمی که فرشته‌گون می‌نماید. به دنبال خلاصی. و فقط بارقه‌ی چشمان یک تصویر است گم شده میان انبوه کلمات.

باید چمدان حرف‌هایم را خالی کنم جایی در فاضلاب...

ملال زاییده‌ی درون است و اشتیاق هم.

این، همه‌ی آفاق است منعکس شده در دورن مواج تو. سنگ میانداز تا این قدر موج برندارند آفاق.

زلال نگاه تو را، این منم که برهم می‌زنم...

باور نکن ریه‌های مجنون را، اکسیژن پر کند. اکسیژن برای مجنون نفس‌تنگی می‌آورد.

مجنون، نه کسی است که «دچار غلبه‌ی خود رمانتیکش» شود. مجنون، خود ندارد. هیچ، ندارد. دوره‌گرد است. پیشه‌اش، خوشه‌چینی است. مهمان است بر سفره‌ی ته‌مانده‌ی کِشته‌های او و برداشته‌های او.

همه چیزم را دور خواهم ریخت...

خوشه‌چین، لبخند می‌زند. شادی از جبینش می‌بارد و وقتی بخش آخر کلمه‌ی «بی‌پایان» را می‌کِشد معلوم می‌شود که «قلب مملو از شادیش» عجین غمی جنون‌بار است. «سعی خوشه‌چین» اگر برای آبادی سرزمینش باشد، باور نکن که ذره‌ای «دچار غلبه‌ی خود» شود. 

ضربان خاورمیانه را می‌گیری که تپش‌های زنده‌اش، هبه‌ی غربت‌نشین خراسان است، با طلوع و غروب آفتاب قم و بهشت‌زهرا و شلمچه نبض می‌زند و چین‌های جبین ماه‌پیشانی، تند و کندش می‌کند.

آسیایی‌ترین غرب من! شرقی‌ترین باخترم! به هر سو که نظر کنم تو مرکز عالمی...

دوره‌گردی. خوشه‌چینی. مجنونی. به دامن، نه اشک محنتی و نه دست حسرتی. فرزند این سرزمینی.

عاقبت‌اندیشی کار من نیست...




  • نگران

نظرات  (۱۰)

  • محدثه پیرهادی
  • الان ینی این مال ِ خودت بود؟

    چه خوب بود...

    پاسخ:
    یکی دیگه هم می گفت: « «درباره ی من» ات رو خودت نوشتی؟» !!

    باتشکر از سؤالات روحیه بخشتون :)))   
    این درسته!!
    عالی...! اینطوری نمیشه باید بیام بغلت کنم...
    میگم بیا یه جنبش راه بندازیم علیه ملال! هان؟ خوبه ها!؟
    پاسخ:
    خداروشکر! شما از ما راضی باشی حله :)

    آره مثلا اسمش چی باشه دوست داری؟... مثلا "شوقیه" مثل ملامتیه یا اویسیه یا... میشیم یه فرقه از شیعیان حزب اللهی ایرانی. خوبه؟ راضی ای؟

    نیلو... شوق شاید با ملال تضاد داشته باشه اما با غم نه...امیدوارم این ناراضیت نکنه :)
  • محدثه پیرهادی
  • هوم؟!
    پاسخ:
    الان این سؤاله یا جواب؟ بعد اگه جوابه، جوابِ جوابِ من به شماست یا جواب شما به نیلوفر یا جواب شما به جواب من به نیلوفر؟
    ببینید چه انتگرال سه گانه سختی رو طرح کردید خانم پیرهادی!
    ببین اگر جدی هستی باید مفاهیم رو باز تعریف کنیم. اصلاً تو بله رو بگو خودم مانیفست می نویسم براش. بس که تز دارم در این زمینه :)
    این هم که گفتی بله من کاملاً موافقم. اصلاً به نظرم اصالت انسان به جنس غم هاشه اما غم با بدحالی و ملال زمین تا آسمون فرق داره.
    چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد   ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم
    پاسخ:
    با اجازه بزرگترا...............
                                         نخیر!

    دخترم! اول بیا راجع به این حرف بزنیم که آیا اساسا امکان تشکیل یک نحله با مانیفست دادن، وجود داره یا نه؟ یعنی مثلا قراره مثل مکاتب ادبی- هنری قرن بیستم، اول اعلام وجود کنیم بعد ببینیم چی هستیم؟ من به یه همچین روشی مشکوکم... به نظرم تداوم حرکتش مورد تردیده. باید اول یه فکری در یک جمعی نهادینه بشه بعد اونا بخوان که اتفاقی بیفته... تزم رو در این زمینه بعدا ارائه خواهم داد ان شاالله. گرچه فکر کنم موافق باشی...
    لااقل از نظر تاریخی، نحله های فکری مسلمانان و تشیع -فارق از میزان نسبتشون با صراط مستقیم و راه قرآن و عترت- هیچ کدوم به این سبک موجودیت نیافتند. اینه که اول از همه یه جا رو پیدا کن برای زدن خانقاه مون، یکی-دو جلسه هم بریم بعد حالا اگه خواستی مانیفستمون رو هم علنی میکنیم :)) میدیم رجا و فارس بزنن.

    اسمشم که موافقی دیگه؟ «شوقیه» قشنگه.
    بعدشم! از همین حالا انحصارطلب-بازی درنیار لطفا! من خودم روی بندبند مانیفست نظر دارم. از الانم بگم اگه قراره راهمون جدا شه، اسم «شوقیه» مال مکتب منه :)))

    ولی خارج از شوخی، بیا واسه حال و هوای خودمونم که شده، مفاهیم مد نظرت رو بنویس و تعریف کن بیار حرف بزنیم... چه خوشی بگذره نیلو!! بحث آزاد... مثل قدیما... گرچه جفتمون بدجوری وقت-پُریم.

    قبلا گفته بودم بهت که دبیرستانی که بودم یه سالنامه ورداشتم، هرچه شعر راجع به اون غم اصیل پیدا کردم توش نوشتم... خواستی اونم هست. هرچندوقت یه بار یکیش رو، رو میکنیم که خوش بگذرونیم با غم ازلی و ابدی مون...
  • محدثه پیرهادی
  • چه آدم ِ انتگرال ساز ِ خوبی هستم... :)
    از خودم احساس ِ رضایت دارم... :)
    من رشته ام انسانی بوده؛ انتگرال چی چی هست کلا؟!
    پاسخ:
    یه چیزیه توی همون مایه های «هوم؟!»...

    هدف ما جلب رضایت شماست :)
    اینا به کنار درباره من‌ات عجب چیزیه

    پاسخ:
    الان این یعنی "درباره من"ام چیز خوبیه یا چیز بدیه یا چیز عجیبیه یا چیز چه جوری ایه؟؟؟
  • روناک یونسی
  • سلام
    افزایش bazdid وبلاگ شما
    www.iAlexa.ir
    پاسخ:
    فقط خواستم بگم "روناک یونسی" وبلاگ منو میخونه!!  بله!!
    عجب چیزیه همواره بار مثبت داره ولی در اینجا بارسوپر مثبت داره
    پاسخ:
    خجالت و لبخند...
    یاد چی میفتی؟... آفرین! آفرین! :))
    سلام روناک، به وبلاگ منم سر بزن دی
    پاسخ:
    D:
    خیلی وبلاگ عالی و خوبی داری لذت بردم واقعا من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی