سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

سونما

پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی... شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی

مشخصات بلاگ

هر پدیده ای در این عالم سویه ای دارد و همه ی پدیده های عالم جز در دو دسته نمی گنجند: یا درست به سمت هدف «می سویند» و یا با زاویه ای کم یا زیاد، لاجرم به سمت آن «نمی سویند».
از میان پدیده های عالم، برخی را من حساسترم. این جا، رصدخانه ی سویه یابی های سینمایی و غیرسینمایی من...

طبقه بندی موضوعی

برای خودم که علافم...

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ب.ظ

من که کلا علافم... می‌چرخم...

دیگر کاری از دست ما برنمی‌آید الا همین پرسه‌زنی‌ها در عرصه‌ی فرهنگ...

من یاد گرفتم اشتیاق کاری نداشته باشم؛ از چیزی خشمگین نشوم؛ بحث نکنم؛ کلا سِر شده‌ام. کار گروهی همان قدر بی‌نتیجه است که کار فردی! اصلا همه این چیزها حرف است. الکی است. همت و اراده‌ی کار اگر باشد این چیزها همه می‌رود به اولویت دوم به بعد ولی خب نیست. همه مثل من شده‌اند. من مثل همه شده‌ام. از هم یاد می‌گیریم. بیاییم، برویم، سکوت کنیم، محافظه‌کاری کنیم... عجب بدآموزانی هستیم برای یکدیگر!!...

من هم همین دوروبرها می‌چرخم...

دوست داشتم مرد بودم... کاش دست‌کم مرد بودم و گاهی یک مشت محکم حواله صورت بعضی‌ها می‌کردم که هر قدر -به قول خودشان- عربده کشیدیم، یس شد به گوش انکرالاصوات‌تر از خودمان! در این مملکتی که قران قرانِ ته بودجه‌ی فرهنگی را می‌شمرند و می‌ریزند به دامان امثال ما، یک نگرشی هم هست که در ناخود‌آگاهش معتقد است بابک زنجانی شدن فقط همین است که از بیت‌المال بدزدی؛ ولی مخارج بی‌برنامگی ما، داخل در هدرفت بودجه بیت‌المال نیست.

من معتقدم این کار نیست که با دستان ما ساخته می‌شود بلکه این ماییم که در دستان او ساخته می‌شویم. ماییم که در فیلتر کار، الک می‌شویم حالا من بروم خودم را بکشم برای کارهای مثلافرهنگی و دوزار اخلاق اسلامی را هم بفرستم هوا که مثلا پیرو خط امامم و مدافع حریم ولایت!

خدایا! تو رو خدا این یک بار را چشم بر این متن ما ببند! این همه بقیه عصبانی شدند یک بار هم ما! این یک بار را داد می‌زنم بعدش ساکت می‌شوم برای همیشه... مثل همان سکانس از کرخه تا راین، آخرین باری که سعید داد زد و بعد خاموش شد. دست ما به جایی نمی‌رسد؛ نه حتی به صورت خوش‌فرم بعضی‌ها...

من این اطراف می‌چرخم....

تصویر: «پیرمردی خسته و تنها، نشسته بر دروازه ابدیت» اثر ون‌گوک

  • نگران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی